گر لذت خونریزی آن غمزه شناسی
از تیغ نترسی و ز کشتن نهراسی
ای دل همه رفتند ز دلبر به شکایت
صد شکر کزین درد تو در شکر و سپاسی
به نیست به اندازه روی تو که در حسن
افزونی از اندازه و بیرون ز لباسی
آزرده چه سازی به لباس آن تن نازک
جانی تو سراپای چه محتاج لباسی
درویش نرا جای پر از اطلس چرخ است
خوش باش دو سه روز که در زیر پلاسی
ای شه سر کاوس اگرت کاس شرابست
یاد آرز دوری که تواش جامی و کاسی
دستی نتوان برد کمال از فلک و مهر
مادام که بازیچه این مهره و طاسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف غم و اندوهی میپردازد که از عشق و زیبایی محبوبش ناشی میشود. او به دل خود میگوید که اگر از زخم تیغ معشوق لذت میبرد، باید از کشتن نیز نترسد. شاعر میبیند که همه از معشوق به شکایت رفتهاند، اما او شکرگزاری میکند که این درد عشق موجب سپاسگزاری و خوشحالیش شده است. او زیبایی محبوبش را فراتر از هر گونه لباس یا قاعدهای میداند و به دل خود میگوید که این زیبایی نیازی به پوشش ندارد. در نهایت، شاعر به زندگی کوتاه و لذتجوی انسانها اشاره میکند و میگوید که نباید دغدغه آینده را داشت، بلکه باید از لحظههای کوتاه زندگی لذت برد.
هوش مصنوعی: اگر از لذت خونریزی آن چشمغمازی آگاه باشی، از تیغ و کشتن نمیترسی و به آسانی به این کار راضی میشوی.
هوش مصنوعی: ای دل، همه به خاطر معشوق ناراحتند ولی من صد شکر میگویم که از این درد تو نیز شکرگزارم و سپاسگزارم.
هوش مصنوعی: به چیزی که به اندازه زیبایی و حسن تو باشد وجود ندارد، زیرا تو در زیبایی فراتر از هر اندازهای هستی و از تمام زیباییها فراتر رفتهای.
هوش مصنوعی: آزردگی تو چه سودی دارد وقتی که بدن لطیف تو به پوششی نیاز ندارد؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که درویش در زندگی خود نیازی به تجملات و زرق و برق ندارد؛ او در دنیای خود با وجود سادگی و کمبودها، میتواند خوشحال و راضی باشد. خوشی و شکرگزاری برای چند روز زندگی زیر سایه یک لباس یا پوشش، نشاندهنده لذتی است که از زندگی ساده و آزادش به دست میآورد.
هوش مصنوعی: ای شاه سرزمین کاوس، اگر همه چیز در دست توست و حالت همچون جام پر از شراب است، به یاد آر آن آرزوی دوری را که تو خود در آن نقش جام و کاسه را داری.
هوش مصنوعی: نمیتوان به کمال و رستگاری دست یافت در حالی که تحت تأثیر وابستگیها و رنجها هستیم و همچنان در دام بازیهای دنیا گرفتاریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا تو به ولایت بنشستی چو اساسی
کس را نبود با تو درین باب سپاسی
زین، دادگری باشی و زین حق بشناسی
پاکیزهدلی، پاک تنی، پاک حواسی
تا سر الهی ز ملاهی نشناسی
نسناس ندانی بحقیقت ز اناسی
اسرار خرابات هم از پیر مغان پرس
این قصه سماعیست، مکن فکر قیاسی
نسیان تو از هر دو جهان غایت انسست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.