گنجور

 
قاسم انوار

گر گلی از گلشن حسنش ببازار آمدی

هر دکانی را نسیم مشک تاتار آمدی

گر حجابی در میان بنده و حق نیستی

قسمت ارباب ظن کی محض پندار آمدی

از تجلی هدایت گر نبودی پرتوی

جمله اعیان جهان در عقد زنار آمدی

گر نبودی سر جانان تعبیه در تعبیه

«لن ترانی » در حقیقت عین دیدار آمدی

پرتو رویش اگر در چین و ما چین سر زدی

کافر صد ساله در تسلیم و اقرار آمدی

گر عنایت را ظهوری بیشتر بودی از آن

زمره اشرار در اطوار ابرار آمدی

کوه سنگین گر ز درد قاسمی واقف شدی

کوه را دل خون شدی با ناله زار آمدی