گنجور

 
قاسم انوار

آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه؟

چون رو به روی دوست ندارد هرآینه

مرآت دل به مصقله ذکر پاک کن

تا روی دوست را بنماید معاینه

«جَفُّ القَلَم بِما هو کاین» تمام شد

تفصیل یافت صورت اجمال کاینه

دوشینه شب که اول شب بود و عید بود

آن غازی من آمد «یاریم سراینه»

کردم سلام گرم و زدم بوسه بر رکاب

«هیچ التفات قلمادی اول شه گداینه»

هرکس ز کوه «کون» صدایی شنیده‌اند

آواز یار غار شنیدم «صداینه»

خوشدل شدم ز مغلطهٔ آن مرادِ دل

جانم نجات یافت ز هجران باینه

می‌خواستم به کوی تو آیم به پای‌بوس

ره نیک دور بود و مرا زور پای نه

گفتم که: قاسمی به جمال تو یافت راه

در خنده رفت یار گرامی که:«های نه»

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن یمین

روزی ز بهر تجربه بگرفتم آینه

دیدم نشان مرگ در آنجا معاینه

بگریستم بزاری زار از نهیب مرگ

در حال بر زمین زدم از درد آینه

گفت آینه مرا چه زنی خیره بر زمین

[...]

جامی

آیینه باش و عکس رخش بین در آینه

مشنو خبر که نیست خبر چون معاینه

گفتم توان جمال تو دیدن به عشوه گفت

گر صاف دل چو آینه باشی هرآینه

ذرات کون آینه‌های جمال اوست

[...]

اسیری لاهیجی

یک رو که درصد آینه بینی هرآینه

روی دگر نمایدت ای جان هر آینه

مهر رخش بصورت ذرات شد عیان

تا حسن خود بدید کماهی معاینه

چون شاهد جمال تو آغاز جلوه کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه