گنجور

 
قاسم انوار

آیینه تیره شد، ز چه تیره است آینه؟

چون رو به روی دوست ندارد هرآینه

مرآت دل به مصقله ذکر پاک کن

تا روی دوست را بنماید معاینه

«جَفُّ القَلَم بِما هو کاین» تمام شد

تفصیل یافت صورت اجمال کاینه

دوشینه شب که اول شب بود و عید بود

آن غازی من آمد «یاریم سراینه»

کردم سلام گرم و زدم بوسه بر رکاب

«هیچ التفات قلمادی اول شه گداینه»

هرکس ز کوه «کون» صدایی شنیده‌اند

آواز یار غار شنیدم «صداینه»

خوشدل شدم ز مغلطهٔ آن مرادِ دل

جانم نجات یافت ز هجران باینه

می‌خواستم به کوی تو آیم به پای‌بوس

ره نیک دور بود و مرا زور پای نه

گفتم که: قاسمی به جمال تو یافت راه

در خنده رفت یار گرامی که:«های نه»

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode