گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

در دل از شوق تو شوریست که نتوان گفتن

با خیال تو حضوریست که نتوان گفتن

با وجود سر کویت هوس حور و قصور

هر کراهست قصوریست که نتوان گفتن

گرچه از عالم و از خود خبرم نیست، ولی

در دل از دوست شعوریست که نتوان گفتن

پیش ما قصه اغیار مگویید، که یار

در ره عشق غیوریست که نتوان گفتن

عشق عارست درین دور و تسلسل ناموس

آه ازین قصه، که زوریست که نتوان گفتن

شادم از دولت وصل تو ولیکن چه کنم؟

در دل از هجر نفوریست که نتوان گفتن

می رسد تیر ملامت ز چپ و راست ولی

قاسم خسته صبوریست که نتوان گفتن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode