گنجور

 
قاسم انوار

یار همان، درد همان، دل همان

غصه همان، قصه مشکل همان

ناز همان، حسن و جلالت همان

شوق همان، گریه و حالت همان

عشوه همان، شیوه همان، خو همان

غمزه همان، نرگس جادو همان

عشق همان، زار و نزاری همان

چشم مرا گریه و زاری همان

سوز همان، داغ جدایی همان

مسکنت و فقر و گدایی همان

دوست همان، حسن و ملاحت همان

بر دل و جان سوز و جراحت همان

هجر همان، درد مودت همان

قاسمی و داغ محبت همان

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

سبزه همان و گل و صحرا همان

باغ همان، سایه همان، جا همان

گرد چمن شاهد زیبا بسی

در دل من شاهد زیبا همان

پهلوی من صد بت جان بخش، وای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه