بیا، ای یار سودایی، بیا، ای جان سرگردان
ازین سودا خبر داری، ز سودا آیتی بر خوان
بیا، ای جان «الله » خوان، مترس از موج و از توفان
مگر گوهر بدست آری ازین دریای بی پایان
بیا، با فر سلطانی، بیار آن جام روحانی
ز فیض جام «سبحانی »، مرا از خویشتن بستان
بیا، ای عشق سلطان وش، زدی بر جان ما آتش
چه سان آتش؟ از آن آتش، که یک شعله است ازو نیران
ببازم عاقبت جان را، طریق کفر و ایمان را
به پیش زلف و روی او، اگر کفرست، اگر ایمان
بسلطانی رسید این دل، ز سودای تو ورزیدن
زهی سلطان! زهی سلطان! زهی سلطان! زهی سلطان!
بهر جانب که می جویم، تویی حاضر، تویی ناظر
اگر در حضرت واجب، اگر در خطه امکان
ز هر جایی که پرسیدم، همین بشنیدم و دیدم :
ز شوق او مستند، اگر درویش اگر سلطان
اگر پرسند از قاسم که: آن مه را کجا دیدی؟
درین بستان، در آن بستان، درین بستان سرمستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری
شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان
چه روز افزون و عالی دولتست این دولت سلطان
که روز افزون بدو گشته ست ملک و ملت و ایمان
بدین دولت زیادت شد به اسلام اندرون قوت
بدین دولت پدید آمد به تعطیل اندرون نقصان
بدین دولت جهان خالی شد از کفران و ازبدعت
[...]
خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان
که فتحی نو دهد هر روز از یک گوشه کیهان
فرود آرد سپاهت را به گرد کشور عاصی
برآرد گرد از آن کشور بسوی گنبد گردان
برانگیزد ز شادروان سپاه پادشاهی را
[...]
چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان
به دست سالیان شسته زمان از موی تو قطران
ز قول رفته و مانده چه بر خواندی و چه شنودی؟
چه گفتند این و آن هر دو؟ چه چیز است این، چه چیز است آن؟
گر این نزدیک را گوئی و آن مر دور را گوئی
[...]
چو رستم گشت در کوشش، چو حاتم گشت در بخشش
چو لقمان گشت در حکمت، چو سلمان گشت در عرفان
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.