گنجور

 
قاسم انوار

بحمدالله من از دردی کشانم

ز ذوق درد دردش جان فشانم

برون از مهرورزی پیشه ام نیست

بغیر از عاشقی کاری ندانم

بیک دم از دو عالم پاک بگذشت

غلام همت پیر مغانم

مرا هرکس بشکل و صورتی دید

بصد دستان میان دوستانم

زمین و آسمان روشن شد از من

که من نور زمین و آسمانم

زمین و آسمان در رقص آید

اگر از شوق دستی برفشانم

مرا اندر مکان جویند مردم

نیابندم، که مرغ لامکانم

بمعنی عاشق و معشوق و عشقم

بصورت در میان عاشقانم

نداند حال قاسم را بجز دوست

اگر در سودم و گر در زیانم

 
 
 
باباطاهر

دلا از دست تنهایی به جانم

ز آه و نالهٔ خود در فغانم

شبان تار از درد جدایی

کند فریاد مغز استخوانم

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
نظامی

تو را جویم ز هر نقشی که دانم

تو مقصود‌ی ز هر حرفی که خوانم

مشاهدهٔ ۱۷ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
عطار

ز تو گر یک نظر آید به جانم

نباید این جهان و آن جهانم

مرا آن یک نفس جاوید نه بس

تو دانی دیگر و من می ندانم

اگر گویی سرت خواهم بریدن

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۷۰ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

چه نزدیک است جان تو به جانم

که هر چیزی که اندیشی بدانم

از این نزدیکتر دارم نشانی

بیا نزدیک و بنگر در نشانم

به درویشی بیا اندر میانه

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه