گنجور

 
قاسم انوار

چو نازنین جهانی بحسن خویش بناز

که پیش ناز تو میرم بصد هزار نیاز

دلم غریب هوای دیار تست، بیا

دمی بحال غریب دیار خود پرداز

گرم بروضه صدر جنان برند چه سود؟

که دل بجانب کوی تو می کند پرواز

ز چشم مست تو مستم، که اهل صومعه را

درید پرده تقوی بغمزه غماز

چو شمع آتش عشقست در دلم، لیکن

بذکر و فکر توام در میان سوز و گداز

بنور دیده محمود می توان دیدن

اشعه لمعات جمال حسن ایاز

بگفتم: از غم عشق تو سوختم، چه کنم؟

بخنده گفت که: قاسم، برو بسوز و بساز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز

زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز

اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند

فدای دست قلم باد دست چنگ نواز

تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب

[...]

عسجدی

اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد

بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز

من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز

ناصرخسرو

اگر دو دیده افعی به‌خاصیت بکند

بدانگهی که زمرد بدو برند فراز‌،

من این ندیدم و دیدم که میر دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز‌.

قطران تبریزی

بهشت وار شد از نوبهار گیتی باز

در بهشت بر او کرد چرخ گوئی باز

درم درم شده روی زمین چو پشت پلنگ

شکن شکن شده آب شمر چو سینه باز

سرشگ ابر کند هر فراز را چو نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز

رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز

شبی که آز برآرد کنم به همت روز

دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز

اگر ندارم گردون نگویدم که بدار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه