در داستان عشق تفصی نمود یار
تکرار عشق کرد هزاران هزار بار
دستار و خرقها گرو جام باده شد
تا لمعه جمال تو دیدند آشکار
بردار بی مدار جهان اعتماد نیست
حسن وفا مجوی ازین دار بی مدار
بعد از وفات من چو بخاکم گذر کنی
از خاک تربتم شنوی نالهای زار
زین سان که حسن روی تو در جلوه آمدست
گر از جهان خروش برآید عجب مدار
در شهر می خرامی و جانها بر آتشست
زان زلف تابدار و زان چشم پرخمار
قاسم، اگر تو طالب راهی و عاشقی
چون جان طلب کنند، بده جان و سر مخار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی عمق و زیبایی عشق میپردازد و به تکرار احساسات عاشقانه اشاره میکند. او از زیبایی محبوبش سخن میگوید و بر لزوم عدم اعتماد به دنیا تأکید میکند. پیامهای اساسی عشق و وفا در زندگی، پس از مرگ و احساسات شدید و درونی تجلی مییابد. شاعر همچنین به التماس های جان و دل در پیشگاه عشق اشاره کرده و از زیباییهای محبوبش و توجه به آن، حتی در میان درد و آتش شیدایی سخن میگوید. در نهایت، او عشق را به عنوان راهی ارزشمند میبیند که نیازمند فدای جان است.
هوش مصنوعی: در قصه عشق، یار به بیان جزئیات پرداخت و بارها و بارها عشق را تکرار کرد.
هوش مصنوعی: دست و دامن لباس و زهد به خاطر نوشیدن جام شراب رها شد، زیرا که نور زیبایی تو به وضوح دیده شد.
هوش مصنوعی: به کسی که به او اعتماد نکردهای، دل نسوزان و به دنبال وفای او نرو، زیرا در این جهان غیرقابل اعتماد، وفا و محبت واقعی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: پس از مرگ من، اگر از کنار خاک من عبور کنی، صدای نالههای دلسوزی را از خاک گورم خواهی شنید.
هوش مصنوعی: به این شکل که زیبایی چهره تو در درخشش خودنمایی میکند، اگر از جهان صدایی بلند شود، تعجب نکن.
هوش مصنوعی: در شهر با زیبایی و ظرافتی حرکت میکنی، در حالی که دلها در آتش اشتیاق و دلتنگیاند به خاطر زلفی که تاب دارد و چشمهایی که نشانه خواب و آرامش است.
هوش مصنوعی: اگر قاسم، تو به دنبال راهی هستی و عشقِ واقعی در دل داری، وقتی جان و زندگیات را طلب میکنند، باید جانت را بدهی و هیچ تردیدی نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.