اول ثبوت عرش، پس آنگه جلوس یار
این نکته را بدان و مثل را بیاد دار
آن دم که عرش و فرش نبود و خدای بود
آن دم مقر عز بکجا بود اختیار؟
این رمز چیست؟ حاصل این قصه بازگو
این را هم تو ندانی و مثل تو صد هزار
حق بر عروش جمله ذرات مستویست
این نکته را ببین تو، ولی سر نگاه دار
دل عرش اعظمست خدا را، باتفاق
آنجاست دار سلطنت، آنجاست یار غار
تا چند ناله می کنی از سوز و درد دل؟
خواهی ز درد دل برهی، دل بدو سپار
تا چند در موافقت نفس راهزن؟
خواهی که جان ز غم ببری، دست از او مدار
در انتظار وعده فردا بسوختی
نقدست وصل یار، چه حاجت به انتظار؟
آخر بصد زبان مقر آمد بعجز خویش
قاسم، ز شکرهای ایادی بی شمار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.