گنجور

 
قاسم انوار

بیادت زنده ام، اینست مشرب

مدامت بنده ام، اینست مذهب

جمال جان فزایت را بشادی

همه امید می داریم، یا رب

چو پیدا گشت اسرار «اناالحق »

ز غیر او تهی کن قلب و قالب

اگر تو سالک راهی بتحقیق

شب اندر روز گم شد روز در شب

لبم خشکست و جانم تشنه دایم

بیار،ای ساقی، آن جام لبالب

بقول «کن » مرا در شور آور

جهان شیرین شد از آنچاه غبغب

مرا از خواب خوش بیدار گرداند

بعکس روی خود آن ماه نخشب

جمال جانفزا بنمای از دور

روان قاسمی را کن مقرب