ای چشم تو در شوخی سرفتنه دورانها
خط خوش و رخسارت رشک گل و ریحانها
از نرگس مخمورت وز زلف پریشانت
سرمست صفا دلها، آغشته غم جانها
گفتم که: نکو دانم وصف دهنت، گفتا:
در قصه جان ماندی، با دعوی عرفانها
در مسجد و میخانه هرجا که روم بینم
از درد تو زاریها وز شوق تو افغانها
گفتی: همه تیر خود بر جان تو اندازم
ای عهدشکن، باری، کو آن همه پیمانها؟
از غایت مشتاقی باشد دل و جانم را
با جور تو راحتها، با درد تو درمانها
شوق تو ز جان من گر میطلبی شاید
چون گنج طلب کردن رسمست رویرانها
گفتی: دل قاسم را از جور بسوزانم
دل غرق خجالت شد از کثرت احسانها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره شدت عشق و شوقی است که شاعر نسبت به معشوق دارد. شاعر از زیباییهای چشمان معشوق و تأثیر آن بر احساساتش سخن میگوید و به تضاد بین شادی و غم اشاره میکند. او در صحبتهایش از درد و شوق ناشی از عشق یاد میکند و به دردهایی که عاشقان از جدایی و عشق میکشند، اشاره دارد. همچنین شاعر احساس ناتوانی از بیان وصف عشق و دلخوشیهای خود را در مکانهای مختلف نشان میدهد. او به پیمانهای شکسته و وعدههای ناکام نیز اشاره میکند و در نهایت به شدت شوق و دلتنگی خود به معشوق میپردازد. این قطعه نشاندهنده تضادهای عمیق عشق و جاذبههای روحی و احساسی آن است.
هوش مصنوعی: ای چشم تو در حالی که در شوخی و بازی روزگار میگذرانند، خط گویا و زیبایت به یادگار میماند و چهرهات حسرت گلها و گیاهان معطر را به دل میآورد.
هوش مصنوعی: از زیبایی چشمهای نرگسگون و از زلفهای درهمریختهات، دلها شاد و سرمست هستند، در حالی که غمی عمیق جانها را در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: گفتم که خوب میدانم تو را توصیف کنم، او پاسخ داد: تو در داستان روح خود ماندهای و فقط ادعاهای عرفانی داری.
هوش مصنوعی: هرجا که بروم، چه در مسجد و چه در میخانه، همیشه از درد و اندوه تو گریهها و نالههایی میبینم و از شوق و عشق تو صداهایی شنیده میشود.
هوش مصنوعی: گفتی: من تمام تیرهایم را به سمت تو پرتاب میکنم، ای کسی که به عهد خود وفادار نیست، خب، آن همه پیمانهایی که بستیم کجاست؟
هوش مصنوعی: از شدت شوق و محبت، دل و جانم را با سختیها و دشواریهای تو آرامش میدهی و با دردهای تو درمان میشود.
هوش مصنوعی: اگر شوق تو از وجود من میطلبی، شاید این به مانند گنجی است که خواستن آن برای سرکشها و طمعکاران عادی است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که دل قاسم را با ظلم بسوزانی، اما دل او از اندازهی بخششها و محبتها به شدت شرمنده و خجالتزده شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای در دل مشتاقان از عشق تو بستانها
وز حجت بیچونی در صنع تو برهانها
در ذات لطیف تو حیران شده فکرتها
بر علم قدیم تو پیدا شده پنهانها
در بحر کمال تو ناقص شده کاملها
[...]
مشتاق تو در کویت از شوق تو سرگردان
از خلق جدا گشته خرسند بخلقانها
از سوز جگر چشمی چون حلقه گوهرها
وز آتش دل آهی چون رشته مرجانها.
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها
[...]
ای کرده به عشق تو دل پرورش جانها
گردون چو رخت ماهی نادیده به دورانها
آن را که چو تو سروی در خانه بود دایم
از بیخبری باشد رفتن سوی بستانها
آن را که گل رویش زردی ز غمت گیرد
[...]
از پیرهنت بویی آمد به گلستانها
کردند پر از نکهت گلها همه دامانها
با رشته همه چاکی شد دوخته وین طرفه
کز رشته زلف تست این چاک گریبانها
تا خوان جمالت را آراست به سبزی خط
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.