حالت جان مرا پیر مغان میداند
آنکه پیوسته ز پیدا و نهان میداند
همت پیر مغان را چه توان گفت؟ که او
قیمت راهبر و راهروان میداند
به همه حال اگر نیک و اگر بد باشم
راز من از همه رو جان جهان میداند
گرچه خفتیم و نرفتیم طریقی برشاد
یار ما قصه برخیز و بران میداند
ما اگر بیخبرانیم درین ره اما
او ز احوال دل بیخبران میداند
چند گویی که: چسانی و چه حالست ترا؟
حال من گر تو ندانی، همهدان میداند
هر چه گفتیم و شنیدیم، یقینست آن یار
همه را سربهسر از نور عیان میداند
عمر بگذشت به بیحاصلی و بیخبری
دوست خود شدت عمر گذران میداند
بر سر کوی تو ساکن شود و جان بازد
قاسمی مصلحت وقت در آن میداند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.