گنجور

 
قاسم انوار

در هوایت عاشقان مستمند

روز و شب مدهوش و مست حیرتند

تا کجا خواهند رسیدن حال دل؟

هجر مشکل، یار ما مشکل پسند

یاد وصلش مس جان را کیمیا

خاک پایش چشم جان را سودمند

هرکه رویت دید نیکو بخت شد

وآنکه سودای تو دارد سربلند

گفته ای:از عاشقان رنجیده ام

تلخ چون شد،یارب،آن دریای قند؟

دور بودن از رفیقان تا به کی؟

جور کردن بر محبان تابچند؟

در ره او جان و دین و دل بباز

یاد دار از قاسمی این هر سه پند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابوسعید ابوالخیر

عاشقی خواهی که تا پایان بری

بس که بپسندید باید ناپسند

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

[...]

ناصرخسرو

چند گردی گردم ای خیمهٔ بلند؟

چند تازی روز و شب همچون نوند؟

از پس خویشم کشیدی بر امید

سالیان پنجاه و یا پنجاه و اند

مکر و ترفندت کنون از حد گذشت

[...]

محمد بن منور

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محمد بن منور
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه