چون ماه نو از مشرق انوار برآمد
فریاد ز اسلام وز کفار برآمد
حسنت سخنی گفت بگلذار و ریاحین
ریحان بخجالت شد و گل زار بر آمد
عشق تو چو افتاد بسر حلقه مستان
از حلقه مستان همه انوار برآمد
شوقت گذری کرد بکاشانه رندان
«صدق » ز دل مست و ز هشیار برآمد
شادند جهانی و چه گویم که چه شادند؟
زین مشغله کز که گل فخار بر آمد
زین پیش دو عالم همه ز اغیار تهی بود
چون کرد ظهور این همه اظهار برآمد
گفتند که:قاسم طلب وصل تو دارد
در حال و زمان لمعه دیدار برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.