گنجور

 
قاسم انوار

ارنی و لن ترانی راز و نیاز باشد

نزدیک مرد عارف این هر دو باز باشد

گر رهروی، بدانی،ای معدن امانی

بیرون ازین دو منزل دریای راز باشد

در ذرها ببینی انوار حسن جانان

گر دیده بصیرت فی الجمله باز باشد

گر حکمت شریعت در جان بود و دیعت

در عالم حقیقت با برگ و ساز باشد

سرمایه حقیقت عشقست در طریقت

بی عشق هرچه بینی،امرمجاز باشد

روزی اگر ببینم دیدار دلنوازش

آن روز را چه گویم؟عمر دراز باشد

قاسم نیازمندی دارد بر آستانت

سرمایه فقیران سوز و گداز باشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

چندان که یار ما را در حسن ناز باشد

ما را هزار چندان با او نیاز باشد

عمری به سوی زلفش سرگشته چون نسیمم

بیماروار حیران، تا کی جواز باشد؟

در یک نظر فریبد محراب ابروی او

[...]

محتشم کاشانی

گفتم تو را متاعی بهتر ز ناز باشد

از عشوه گفت آری گر عشق‌باز باشد

قدت به سرو آزاد تشریف بندگی داد

این جامه بر قد او ترسم دراز باشد

منشین ز آتش من آهنین دل ایمن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه