دلم از شیوه شیرین تو شوری دارد
دیده از طلعت زیبای تو نوری دارد
با خیال توچه گویم؟همه شب تابسحر
دل غمدیده درین وقت حضوری دارد
عاقبت بر سر کوی تو بخواهد سر باخت
دل دیوانه،که از عشق غروری دارد
دل واعظ ز غم عشق تو آزاد نشد
علت آنست که در عقل قصوری دارد
تو سلیمان جهانی و دل خسته من
بخدا،پیش تو گر قیمت موری دارد
تا که از تیر جفاها دل من ریش کنی؟
عاشق خسته دگر جان صبوری دارد
دل بسودای تو در ماتم جاویدان رفت
هر که بینی بجهان ماتم و سوری دارد
همه ذرات جهان مست خرابند از عشق
عشق در جمله ذرات ظهوری دارد
سر ببازیم به سودای تو،هم جان بدهیم
قاسم سوخته دل عشق و سروری دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ناز مه جز به همین نیست که نوری دارد
ورنه با مهر رخت نسبت دوری دارد
تا بر ابروی تو پیوست دل گوشه نشین
به حضور تو که پیوسته حضوری دارد
گوشهٔ خاطر عاشق ز هوای رخ توست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.