با عشق ز تسبیح و مصلا نتوان گفت
جز باده گل رنگ مصفا نتوان گفت
آنجا که کند عشق خداغارت دلها
جز ذکر تقدس و تعالا نتوان گفت
ای جان،خبرت نیست ز عالی بحقیقت
باتو سخن از عالم اعلا نتوان گفت
گر عشق و سلامت طلبی، مایه سوداست
با عشق ز سرمایه سودا نتوان گفت
در بحر وصالش همه در موج فناییم
آنجا زمربی و مربا نتوان گفت
این واعظ ما مرد شریفیست، فاما
با او صفت باده حمرا نتوان گفت
زان باده حمراست، که بی رنج خمارست
زان باده حمراست که آنرا نتوان گفت
جان و دل قاسم همگی غرق وصالست
با او سخن صوفی و ملا نتوان گفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به بیان احساسات عاشقانه و عمیق میپردازد و میگوید که عشق و حقیقت را نمیتوان با کلمات بیان کرد. او به بادهای گلرنگ اشاره میکند که نمادی از عشق خالص است و معتقد است در مکانهایی که عشق حضور دارد، هیچچیز دیگری جز ذکر خداوند نمیتواند مطرح شود. همچنین تأکید میکند که در کنار عشق و سلامت، نمیتوان از مسائل دنیوی صحبت کرد و همه چیز در دنیای عاشقانه غرق در فناء است. شاعر به یک واعظ اشاره میکند که虽然 شریفی است، اما سخن گفتن درباره عشق و باده با او ممکن نیست. در نهایت، او اشاره به حال درونی خود و دیگر عاشقان دارد که در وصال غرق شدهاند و در این مرحله هیچ سخنی از ملا یا صوفی نمیتوان گفت.
هوش مصنوعی: تنها با عشق و محبت میتوان از امور معنوی و عبادت صحبت کرد و هیچ چیز دیگری جز زیبایی و دلنوازی عشق را نمیتوان به زبان آورد.
هوش مصنوعی: هر کجا که عشق وجود داشته باشد و دلها را تحت تأثیر قرار دهد، فقط میتوان از پاکی و عظمت الهی سخن گفت.
هوش مصنوعی: ای محبوب، تو از حقیقت والایی غافلی و نمیتوان با تو درباره عالم بالاتر سخن گفت.
هوش مصنوعی: اگر در پی عشق و سلامتی هستی، باید بدان که این دو به هم وابستهاند و عشق واقعی از چیزهایی که در دست داری بسیار ارزشمندتر است و نمیتوان آن را با داراییهای مادی سنجید.
هوش مصنوعی: در دریای عشق او، همه ما در حال محو شدن هستیم و در آنجا دیگر نمیتوان از مرشد و مرید صحبت کرد.
هوش مصنوعی: این واعظ مرد با چیزی است، اما نمیتوان درباره او ویژگیهای شراب قرمز را گفت.
هوش مصنوعی: این شرابی که صحبتش میشود، حالتی خوش و مدهوشکننده دارد، اما در عین حال، بیزحمت و خستهکننده نیست. این شراب آنقدر خاص است که نمیتوان وصفش کرد.
هوش مصنوعی: قاسم با تمام وجودش در عشق و وصال محبوب غرق شده است و نمیتوان در این وضعیت با هیچ فلسفه یا علمی دربارهاش صحبت کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اسرار تو با زاهد و ملّا نتوان گفت
با کوردلان، نور تجلّا نتوان گفت
چون آینه، کز جلوهٔ دیدار شود گم
ما را به تماشای تو پیدا نتوان گفت
از آمدن پیک صبا می رود از هوش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.