گریبان میدرم هردم که: دامان درمکش از ما
که ما مشتاق دیداریم و رند و عاشق و شیدا
به چشم مست میگونت بگو: ای ترک یغمایی
که: آخر چیست مقصودت ز چندین غارت دلها؟
ازان خورشید رخسارت سواد زلف یک سو کن
که مشتاقان به روز آیند از تاریکی شبها
چنان در عشق یک رویم که گر تیغم رود بر سر
به روز امتحان باشم چو شمع استاده پابرجا
ز سر تا پا همه جانم، که غرق عشق جانانم
همه عشقست ارکانم، ز سر تا پا، ز سر تا پا
ز زلف دل پریشانست گفتم؛ گفت: عاشق را
شراب لعل میباید علاج علت سودا
ز قاسم عشق میبارد، ز واعظ زهد و رعنایی
که «بعدالمشرقین» آمد میان شیخ و مولانا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و شیدایی خود اشاره میکند و از دلآشفتگی ناشی از آن سخن میگوید. او به مخاطبش (که به طور خاص به یک دلبر ترک اشاره دارد) میگوید که این دلبر با زیبایی و چشمهای مستش، دلها را غارت میکند و او نیز از عشق و دیدار او بسیار مشتاق است. شاعر بیان میکند که عشق او به قدری عمیق و پایدار است که حتی در سختیها و آزمونها، همچون شمعی پابرجا باقی میماند. او تمام وجودش را غرق عشق جانان میداند و بر این باور است که شراب عشق میتواند درمان درد دلهای عاشقان باشد. در نهایت، به ارتباط میان عشق و مکتبهای مختلف نیز اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه خود را به چنگ میآورم و میکشم تا از تو دور نشوم؛ زیرا ما در انتظار دیدارت هستیم و در عشق و شیدایی به سر میبریم.
هوش مصنوعی: به چشمان زیبا و گیرایت بگو: ای دلبری که دلها را میربایی، هدف تو از این همه دلبردن چیست؟
هوش مصنوعی: رخسار زیبای تو مانند خورشید میدرخشد و زلفهای تو نیز مانند سایهای در کنار آن است. بنابراین، کافی است زلفهای خود را کنار بزنی تا افرادی که شوق دیدن تو را دارند، از تاریکی شب به سمت روشنی روز بیایند.
هوش مصنوعی: به قدری در عشق استوار و ثابت قدم هستم که حتی اگر بر سرم تیغ برود، مانند شمعی که در مقابل آتش ایستاده، در روز امتحان نمیلرزم و محکم میمانم.
هوش مصنوعی: تمام وجود من از سر تا پا پر از عشق معشوق است. تمام اجزای من تحت تأثیر این عشق هستند.
هوش مصنوعی: از داراییهای درونسازمانیام پرسیدند که چرا دل پریشان دارم، گفتم: عاشق باید از شراب سرخ (لعل) بهره ببرد تا درمانی برای درد عشقش پیدا کند.
هوش مصنوعی: عشق از قاسم سرازیر میشود و زهد و زیبایی از واعظ میجوشد، آنچنان که «بعدالمشرقین» میان شیخ و مولانا به وجود آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر آمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا
ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون
[...]
خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا
نه اندر وحدتش کثرت، نه مُحدَث زین همه تنها
چه گوئی از چه او عالم پدید آورد از لولو
که نه مادت بد و صورت، نه بالا بود و نه پهنا
همی گوئی که بر معلول خود علت بود سابق
[...]
چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا
زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟
چو در بالا بود باشد بچشمش آب در پستی
چو در پستی بود باشد بکامش دود بر بالا
گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون
[...]
بهر چیزی بود خرسند هرکش قدر بی بالا
بهفت اقلیم نپسندد کسی کش همتی والا
ز خاک و باد و آب آتش شرف دارد فزون زیرا
که چون باشد سوی پستی بود میلش سوی بالا
ندارد هیچ مخلوقی بعالم قدرت خالق
[...]
سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا
نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه
ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.