گریبان میدرم هردم که: دامان درمکش از ما
که ما مشتاق دیداریم و رند و عاشق و شیدا
به چشم مست میگونت بگو: ای ترک یغمایی
که: آخر چیست مقصودت ز چندین غارت دلها؟
ازان خورشید رخسارت سواد زلف یک سو کن
که مشتاقان به روز آیند از تاریکی شبها
چنان در عشق یک رویم که گر تیغم رود بر سر
به روز امتحان باشم چو شمع استاده پابرجا
ز سر تا پا همه جانم، که غرق عشق جانانم
همه عشقست ارکانم، ز سر تا پا، ز سر تا پا
ز زلف دل پریشانست گفتم؛ گفت: عاشق را
شراب لعل میباید علاج علت سودا
ز قاسم عشق میبارد، ز واعظ زهد و رعنایی
که «بعدالمشرقین» آمد میان شیخ و مولانا