گنجور

 
قاسم انوار

گر عشق نباشد نرسد قطره بدریا

از عشق بد این وحدت شمعون و مسیحا

با عشق درآمیز و ز اغیار بپرهیز

چون فرد شوی عشق شود عین مسما

هرکس که شود عاشق هرچیز همانست

زانجا که بیاید برود باز بدانجا

ذرات جهان جمله برین قول گواهند

باکل بود، ای خواجه، رجوع همه اجزا

بگذر ز همه چیز، که آنجمله حجابست

حقا که مقید نشود خاطر دانا

اسرار جهان را همگی عشق بیان کرد

از قاسم انوار شد این عشق هویدا