گنجور

 
قاسم انوار

عاشق قرین مهر و وفا هرکجا که هست

عارف قرین صدق و صفا هر کجا که هست

غیر تو نیست، هست حقیقی، بهیچ حال

باری، یکی بما بنما، هر کجا که هست

ای عشق چاره ساز، بنوعی که ممکنست

دستار عقل را بربا، هر کجا که هست

آن صوفئی که در غم دستار و ریش ماند

صوفی مگو، بگو بز ما، هر کجا که هست

عاقل بعقل مایل و عشقش بهانه جوی

عاشق انیس رنج و بلا هر کجا که هست

دریا بقطره گفت که: دورست و منفصل

عشق آردش بجانب ما هر کجا که هست

همراه عشق باش، که در طور عاشقی

همراه تست وصل و لقا هر کجا که هست

گر دیده دلت بگشاید، عیان شود

عشقست در خلا و ملا هر کجا که هست

قاسم ندیده است و نبیند بهیچ حال

جز آفتاب روی شما هر کجا که هست