گنجور

 
قاسم انوار

آن ماه شب افروز، که در پرده نهانست

در پرده نهانست، ولی پرده درانست

روشن نتوان گفت که: سر چیست؟ که آن یار

با نام و نشان آمد و بی نام و نشانست

مشکل همه اینست که: در عالم تمییز

آنرا که دو اخوانی درد تو همانست

با خواجه حکایات نهایات مگویید

کو عاشق جان نیست، ولی عاشق نانست

در دار فنا فکر اقامت نتوان کرد

کین ملک قدم نیست، که شهر حدثانست

در راه خدا مرد امین باش، که هر جای

چون مرد امین آمد در عین امانست

قاسم، بحقیقت دل خود هر که بداند

در مذهب عشاق بصیر همه دانست

 
 
 
منوچهری

الْمِنَّةُ لِلّٰه که این ماهِ خزانست

ماهِ شُدن و آمدنِ راهِ رَزانست

از بسکه درین راهِ رز انگور کشانند

این راهِ رَز ایدون چو رهِ کاهکَشانست

چون قُوسِ قُزَح برگِ رَزان رنگ‌به‌رنگند

[...]

مسعود سعد سلمان

هجران تو ای شهره صنم باد خزانست

کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست

در طبع نشاطم طمع وصل چنانست

در باغ دلم باد فراق تو همانست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

رازی ز ازل در دل عشاق نهانست

زان راز خبر یافت کسی را که عیانست

او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست

زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست

گویند ازین میدان آن را که درآمد

[...]

وطواط

صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست

خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست

آراسته از طالع او روی سپهرست

افروخته از طلعت او صحن جهانست

در خدمت او تقویت خرد و بزرگست

[...]

فلکی شروانی

ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن

گر زآنکه تو را آرزوی دیدن جانست

روئیست در آن چشم جهانی متحیر

زلفی که پریشانی احوال جهانست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه