آنکه رخسار ترا رنگ گل نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
در جواب او
انکه تشریف ترا خبر و زنخ رنگین داد
صوفکی نیز تواند بمن مسکین داد
آنکه او رخت سفیدم جهت تابستان
لطف فرمود زمستان قدک رنگین داد
بالش و نطع و نهالی و لحافم بخشید
بقچه و صندلیم بهر سرو بالین داد
تو و روسی وکتان ومن و کرباس چوشال
آنکه آن داد بشاهان بگدایان این داد
خوش عروسیست ببر خلعت تشریفی لیک
هر که پوشید بدو بند قبا کابین داد
اینچنین جامه رنگین که خیالم پرداخت
فلکش گوی گریبان زدر پروین داد
دست قاری چو بارمک نرسید از افلاس
خویشتن را به یکی خاص زبون تسکین داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد
وان که گیسویِ تو را رسمِ تَطاول آموخت
هم تواند کَرَمَش دادِ منِ غمگین داد
من همان روز ز فرهاد طمع بُبریدم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.