گنجور

 
غنی کشمیری

ز نقش پای تو گل ها شکفته قالی را

نهال ساخته سرو قدت نهالی را

فراغتی به نیستان بوریا دارم

مباد راه درین بیشه شیر قالی را

نمیشود سخن پست فطرتان مشهور

بلند نیست صدا کاسهٔ سفالی را

زتخته بندی چوب قفس شدم محتاج

دگر علاج ندیدم شکسته بالی را

غنی اگر چه فقیر است همتی دارد

فشانده است بکونین دست خالی را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
ایرج میرزا

ز درج دیده در آورده ام لَالی را

نثار مقبره ی درة المعالی را

گمان برم که برای چنین نثاری بود

که درج دیده بیندوخت این لَالی را

اگر نه دیده به من همرهی کند امروز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه