گنجور

 
غنی کشمیری

ما بلبلان بلند نسازیم خانه را

خوش کرده ایم خانهٔ یک آشیانه را

سنگین دل است هر که به ظاهر ملایم است

پنهان درون پنبه نگر پنبه دانه را

شد سنگ آستانهٔ دین هر بتی که بود

کافر بیا و سجده کن این آستانه را

دندان مار گر چه به افسون توان کشید

از زلف او جدا نتوان کرد شانه را

روزیکه گل ز باغ به غارت برد خزان

بلبل بباد ده سبد آشیانه را

سامان دل خیال گره های زلف بست

گوهر بود ز مهرهٔ مار این خزانه را

اندیشه گر ز تنگی گورت بود غنی

در زندگی ز خاک بر آور خزانه را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

بین ای مه آسمان و مبین آسمانه را

وآهنگ باغها کن بگذار خانه را

کامروز هم نخواهد مرغ آشیانه را

خندید باغ ملک به خندان چمانه را

امیر معزی

ای یادگار خواجهٔ ماضی زمانه را

وی رسم تو سبب‌ْ شرف جاودانه را

راضی است جان ز رسم تو در روضهٔ جنان

آن خواجهٔ مبارک و صدر یگانه را

هرچند فارغی و به شادی نشسته‌ای

[...]

سراج قمری

هین در فکن به جام، شراب مغانه را

پرنور کن ز قبلهٔ زردشت خانه را

سرد است، گرم کن ز تف آتش شراب

این هفت سردسیر خراب زمانه را

هرچند ضد یکدگرند این چهار طبع

[...]

ناصر بخارایی

ساقی بیار جام شراب مغانه را

مطرب نکو بزن غزل نو ترانه را

پایان مباد دور قدح را که زیرکان

پایان ندیده‌اند جفای زمانه را

واعظ مگو که مست نیابد قبول یار

[...]

امیرعلیشیر نوایی

در جام جم بریز شراب مغانه را

در وی نگر حقیقت این کار خانه را

ای پیر دیر اهل خرابات محرمند

زین راز نکته گوی و رها کن بهانه را

بی اعتدالی ار کنم از شور این حدیث

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه