راز خویت از بدآموز تو میجوییم ما
از تو میگوییم گر با غیر میگوییم ما
حشر مشتاقان همان بر صورت مژگان بود
مر ز خاک خویشتن چون سبزه میروییم ما
راز عاشق از شکست رنگ رسوا میشود
با وجود سختجانیها تنکروییم ما
زین بهار آیین نگاهان بو که بپذیرد یکی
عمرها شد، رخ به خون دیده میشوییم ما
آفتاب عالم سرگشتگیهای خودیم
میرسد بوی تو از هر گل که میبوییم ما
تا چهها مجموعه لطف بهاران بودهای
تا به زانو، سوده پای ما و میپوییم ما
زحمت احباب نتوان داد غالب بیش از این
هرچه میگوییم بهر خویش میگوییم ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.