رفت آن که کسب بوی تو از باد کردمی
گل دیدمی و روی ترا یاد کردمی
رفت آن که گر به راه تو جان دادمی ز ذوق
از موج گرد ره نفس ایجاد کردمی
رفت آن که گر لبت نه به نفرین نواختی
رنجیدمی و عربده بنیاد کردمی
رفت آن که قیس را به سترگی ستودمی
در چابکی ستایش فرهاد کردمی
رفت آن که جانب رخ و قدت گرفتمی
در جلوه بحث با گل و شمشاد کردمی
رفت آن که در ادای سپاس پیام تو
هرگونه مرغ صد قفس آزاد کردمی
اکنون خود از وفای تو آزار می کشم
رفت آن که از جفای تو فریاد کردمی
بندم منه ز طره که تابم نمانده است
رفت آن که خویش را به بلا شاد کردمی
آخر به دادگاه دگر اوفتاد کار
رفت آن که از تو شکوه بیداد کردمی
غالب هوای کعبه به سر جا گرفته است
رفت آن که عزم خلخ و نوشاد کردمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای کاشکی غم تو نصیب دلم شدی
تا با غم تو خاطر خود شاد کردمی
خسرو نیم که بر لب شیرین طمع کنم
باری همان وظیفه فرهاد کردمی
آن شد که در مقابل رخسار و قامتت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.