گنجور

 
غالب دهلوی

تا ز دیوانم که سرمست سخن خواهد شدن؟

این می از قحط خریداری کهن خواهد شدن

کوکبم را در عدم اوج قبولی بوده است

شهرت شعرم به گیتی بعد من خواهد شدن

هم سواد صفحه مشک سوده خواهد بیختن

هم دواتم ناف آهوی ختن خواهد شدن

مطرب از شعرم به هر بزمی که خواهد زد نوا

چاکها ایثار جیب پیرهن خواهد شدن

حرف حرفم در مذاق فتنه جا خواهد گرفت

دستگاه ناز شیخ و برهمن خواهد شدن

هی چه می گویم اگر این ست وضع روزگار

دفتر اشعار باب سوختن خواهد شدن

آن که صور ناله از شور نفس موزون دمید

کاش دیدی کاین نشید شوق فن خواهد شدن

کاش سنجیدی که بهر قتل معنی یک قلم

جلوه کلک و رقم دار و رسن خواهد شدن

چشم کور آیینه دعوی به کف خواهد گرفت

دست شل مشاطه زلف سخن خواهد شدن

شاهد مضمون که اینک شهری جان و دل ست

روستا آواره کام و دهن خواهد شدن

زاغ راغ اندر هوای نغمه بال و پرزنان

همنوای پرده سنجان چمن خواهد شدن

شاد باش ای دل درین محفل که هر جا نغمه ای ست

شیون رنج فراق جان و تن خواهد شدن

هم فروغ شمع هستی تیرگی خواهد گزید

هم بساط بزم مستی پرشکن خواهد شدن

از تب و تاب فنا یکباره چون مشتی سپند

هر یکی گرم وداع خویشتن خواهد شدن

حسن را از جلوه نازش نفس خواهد گداخت

نغمه را از پرده سازش کفن خواهد شدن

دهر بی پروا عیار شیوه ها خواهد گرفت

داوری خون در نهاد ما و من خواهد شدن

پرده ها از روی کار همدگر خواهد فتاد

خلوت گبر و مسلمان انجمن خواهد شدن

هم به فرقش خاک حرمان ابد خواهند ریخت

مرگ عام این بیستون را کوهکن خواهد شدن

گرد پندار وجود از رهگذر خواهد نشست

بحر توحید عیانی موج زن خواهد شدن

در ته هر حرف غالب چیده ام میخانه ای

تا ز دیوانم که سرمست سخن خواهد شدن؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode