گنجور

 
غالب دهلوی

تکیه بر عهد زبان تو غلط بود غلط

کان خود از طرز بیان تو غلط بود غلط

آن که گفت از من دلخسته به پیش تو رقیب

که غلط بود به جان تو غلط بود غلط

غنچه را نیک نظر کردم ادایی دارد

وین که ماند به دهان تو غلط بود غلط

دل نهادن به پیام تو خطا بود خطا

کام جستن ز لبان تو غلط بود غلط

این مسلم که لب هیچ مگویی داری

خاطر هیچمدان تو غلط بود غلط

هر جفای تو به پاداش وفایی ست هنوز

دعوی ما به گمان تو غلط بود غلط

آخر ای بوقلمون جلوه کجایی کاینجا

هر چه دادند نشان تو غلط بود غلط

شوق می تافت سر رشته وهمی ور نه

هستی ما و میان تو غلط بود غلط

آن تو باشی که نظیر تو عدم بود عدم

سایه در سرو روان تو غلط بود غلط

می‌پسندی که بدین زمزمه میرد غالب

تکیه بر عهد زبان تو غلط بود غلط