گنجور

 
محتشم کاشانی

گوش کردن سخنان تو غلط بود غلط

رفتن از ره به زبان تو غلط بود غلط

از تو هر جور که شد ظاهر و کردم من زار

حمل بر لطف نهان تو غلط بود غلط

من بی‌نام و نشان را به سر کوی وفا

هرکه می‌داد نشان تو غلط بود غلط

با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق

هرچه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط

تا ز چشم تو فتادم به نظر بازی من

هر کجا رفت گمان تو غلط بود غلط

در وفای خود و بدعهدی من گرچه رقیب

خورد سوگند به جان تو غلط بود غلط

محتشم در طلبش آن همه شب زنده که داشت

چشم سیاره فشان تو غلط بود غلط