جان بر نتابد ای دل هنگامه ستم را
از سینه ریز بیرون مانند تیغ دم را
از وحشت برونم بنگر غم درونم
آمیزش غریبی باشد به هوش رم را
گویند می نویسد قاتل برات خیری
یارب شکسته باشد بر نام ما قلم را
بی وجه در رهت نیست از پا فتادن من
بر دیده می نشانم در هر قدم، قدم را
سوگند کشتنم خورد از غصه جان سپردم
کردم ز بی نیازی خون در جگر قسم را
در نامه تا نبشتی بر من نوید قتلی
در دل چو جوهر تیغ جا داده ام رقم را
بیدادگر ندارد سرمایه تواضع
تیغت به رسم یغما از ما ربوده خم را
کاشانه گشت ویران، ویرانه دلگشاتر
دیوار و در نسازد زندانیان غم را
مانند خارزاری کاتش زنند در وی
سوزد ز بیم خویت اجزای ناله هم را
در مشرب حریفان منع است خودنمایی
بنگر که چون سکندر آیینه نیست جم را
زاهد مناز چندین زنارم ار گسستی
از جبهه ام ندزدد کس سجده صنم را
اشکی نماند باقی از فرط گریه غالب
سیلی رسید و گویی از دیده شست نم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوشین لبی که لعلش نو کرد جام جم را
هست از پیش خرابی درویش و محتشم را
من خاک پای مستی کانجا که ریخت جرعه
لغزید پای رندان صد صاحب کرم را
گر در شراب عشقم از تیغ می زنی حد
[...]
تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را
گفتم به هر وجودی کیفیت عدم را
محمود بوسه میزد پای ایاز و میگفت
بنگر چه میکند عشق سلطان محتشم را
بر تختگاه شاهی آسوده کی توان شد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.