خوش بود خاصه فصل فروردین
بادهٔ تلخ و بوسهٔ شیرین
بوسهٔ گرم کز حلاوت آن
یک طبق انگبین چکد به زمین
بادهٔ تلخکز حرارت او
مور گیرد مزاج شیر عرین
گر تو گویی کدام ازین دو بهست
گویمت هر دو به همان و همین
آن یک از دست گلرخی زیبا
وین یک از لعل شاهدی نوشین
خاصه چون ترک پاکدامن من
مهوشی دلکشی درست آیین
سیم خد سرو قد فرشته همال
مشک مو ماهرو ستاره جبین
بدل سرمه در دو چشمش ناز
عوض شانه در دو زلفش چین
باد در زلفکانش حلقه شمار
ناز در چشمکانش گوشهنشین
سنبلش را ز ارغوان بستر
سوسنش را ز ضیمران بالین
بسته بر مژه چنگل شهباز
هشته در طره پنجهٔ شاهین
رشتهیی را لقب نهاده میان
پشتهیی را صفت نهاده سرین
علم جرالثقیل داند از آنک
بسته کوهی چنان به موی چنین
ساق او ماهی سقنقورست
که تقاضا کند بدو عنین
از جبینش اگر سوال کنی
علم الله یک طبق نسرین
صبح هنگام آنکه باد سحر
غم زداید ز سینهای حزین
ترکم از ره رسید خنداخند
با تنی پای تا به سر تمکین
گفت چونستی السلام علیک
ای ترا عون کردگار معین
جستم از جای و گفتمش به جواب
و علیکالسلام فخرالدین
گفت قاآنیا به گیسوی من
شعر بافی مکن بهل تضمین
باده پیش آر از آنکه درگذرد
عیش نوروز و جشن فروردین
یکی از حجره سوی باغ بچم
یکی از غرقه سوی راغ ببین
عوض سبزه بر چمن گویی
زلف و گیسو گشاده حورالعین
زان میم ده که کور اگر نوشد
بیند از ری حصار قسطنطین
بادهای کز نسیم او تا حشر
کوه و صحرا شود عبیر آگین
ور به آبستنی بنوشانی
می برقصد به بچه دانش جنین
قصه کوتاه از آن میش دادم
که برد روح را به علیّین
خورد چندانکه پیکرش ز نشاط
متمایل شد از یسار و یمین
نازهایی که شرم پنهان داشت
جنبشی کرد کم کمک ز کمین
ناگه از جای جست و بیرون ریخت
از کله زلف و کاکل مشکین
وان گران کوه را که میدانی
گاه بالا فکند و گه پایین
متفاوت نمود گردش او
چون در آفاق سیر چرخ برین
آسیاوار گه نمودی سیر
چون فلک در اراضی تسعین
گفتئیگردشش چوگردش چرخ
نگسلد تا به روز بازپسین
من به نظاره تا سرینش را
به قیاس نظر کنم تخمین
عقل آهسته گفت در گوشم
نقب بیجا مبر به حصن حصین
گفتم ای ترک رقص تاکی و چند
بوسهیی باگلاب و قند عجین
بوسهیی ده که از دهان به گلو
عذب و آسان رود چو ماء معین
بوسهیی ده که شهد ازو بچکد
کام را چون شکر کند شیرین
به شکرخنده گفت قاآنی
در بهار اینقدر مکن تسخین
گفتم ای ترک وقت طیبت نیست
با کم و کیف بوسه کن تعیین
چند بوسم دهی بفرما هان
بچه نسبت دهی بیاور هین
رخ ترش کرد کاین دلیری تو
هان و هان از کجاست ای مسکین
گفتمش زانکه مادح ملکم
روز و شب سال و ماه صبح و پسین
غبغب خویش راگرفت به مشت
شرمگین گفت کای خجسته قرین
به زنخدان من بخور سوگند
که نگویی به ترک من پس ازین
تا ز بهر دوام دولت شاه
تو نمایی دعا و من آمین
شاهگیتی ستان محمدشاه
که جهانش بود به زیر نگین
خصم او همچو تیغ اوست نزار
گرز او همچو بخت اوست سیمین
عدل او عرق ظلم را نشتر
خشم او چشم خصم را زوبین
عهد او چون اساس شرع قویم
عدل او چون قیاس عقل متین
سایهٔ دستش ار بهکوه افتد
سنگگیرد بهای در ثمین
نفخهٔ خلقش ار به دشت وزد
خاک یابد نسیم نافهٔ چین
رایت قدر او چو چرخ بلند
آیت جاه او چو مهر مبین
عقل در گوش او گشاید راز
که ازو خوبتر ندید امین
جان به بازوی او خورد سوگند
که ازین سختتر نیافت یمین
ناصر ملتست و کاسر کفر
ماحی بدعتست و حامی دین
فتح در ره ستاده دست بکش
تا که او بر جهد به خانهٔ زین
مرگ در ره نشسته گوشبهحکم
تا کی او در شود به عرصهٔ کین
زهره جو دهرهاش ز قلب قباد
تشنه لب دشنهاش به کین تکین
شعلهیی کز حسام او خیزد
ندهد آب قلزمش تسکین
شبهتی کز خلاف او زاید
نکند عقل کاملش تبیین
علم در عهد او بود رایج
چون شب جمعه سورهٔ یاسین
خبر عسدل او چنان مشهور
که در آفاق غزوهٔ صفین
خسروا ایکه بر مخالف تو
وحش و طیر جهان کند نفرین
بشکفد خاطر از عنایت تو
چون ضمیر سخنور از تحسین
بسفرد پیکر از مهابت تو
چون روان منافق از تهجین
بارهیی چون حصار دولت تو
در دو گیتی نیافتند رزین
بقعهیی چون بنای شوکت تو
در دو گیهان نساختند متین
رخنه افتد به کوه از سخطت
چون ز نوک قلم به مدّهٔ سین
بشکفد تا شکوفه در نیسان
بفسرد تا بنفشه در تشرین
باد مقصور مدت تو شهور
باد محصور دولت تو سنین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره لذتهای بهاری و زیباییهای عشق و جوانی است. شاعر به توصیف خوشیهای فصل فروردین و باده تلخ و بوسه شیرین میپردازد و زیبایی یک معشوق را توصیف میکند که عاشقانه در دلش نشسته است. او به توصیف ویژگیهای ظاهری معشوقش میپردازد، از زلف و صورتش گرفته تا طرز صحبت کردنش. شاعر همچنین اشاره به بادهای میکند که روح را شاداب میکند و به دوری از غم میانجامد.
علاوه بر این، شاعر به وجود پادشاهی به نام محمدشاه اشاره دارد که عدل و حکمت دارد و به ملت خدمت میکند. او قوی و نیرومند، و در برابر خصمین خود سخت و بیرحم است. شعر در نهایت به روزگار خوب و امیدواری به آینده و عدالت حاکم بر جامعه اشاره میکند. شاعر به اهمیت علم و دین در دوران پادشاهی پرداخته و به دعای خیر برای او میپردازد تا سلطنتش پایدار بماند.
هوش مصنوعی: فصل فروردین، زمانی خوشایند و دلپذیر است که نوشیدن شراب تلخ و گرفتن بوسهای شیرین لذتبخش به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: بوسهٔ گرم به اندازهای شیرین است که مثل شهد عسل بر زمین میریزد.
هوش مصنوعی: شراب تلخی که به خاطر حرارت اوست، مزاج شیر را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی کدام یک از این دو بهتر است، من به تو میگویم هر دو به یک اندازه خوب هستند.
هوش مصنوعی: یکی از آن گلهای زیبا و خوشبو است که در دستان اوست و دیگری از سنگهای قیمتی و خوش رنگی است که مربوط به یک شاهد جوان و دلربا میباشد.
هوش مصنوعی: به ویژه زمانی که معشوقه پاکدامن من با زیبایی و جذابیتش مرا مجذوب خود کرده است.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک فرد میپردازد. شخصی با موهایی مانند مشک، قدی همچون درخت سرو و چهرهای که شبیه به فرشتهها است، توصیف شده است. همچنین این فرد با ماهرو و ستارههای زیبا در جبینش به تصویر کشیده میشود. در مجموع، توصیفکنندهای از زیبایی و جاذبهای خاص است که در این ویژگیها نهفته است.
هوش مصنوعی: در چشمانش زیبایی خاصی وجود دارد که مانند سرمه درخشان است و به جای شانه کردن موهایش، آنها را به صورت زیبا و جذابی چین داده است.
هوش مصنوعی: باد در گیسوانش، مثل حلقهای میچرخد و ناز او در چشمانش، دلنشین و آرامبخش است.
هوش مصنوعی: سمبل او را از گل ارغوان و جایگاه خوابش را از خوابهای ضیمران فراهم کردهاند.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و جذاب همچون چشمانی تیزبین و قوی هستند که در دل موهای زیبا و درخشان پنهان شدهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا به یک رشته یا زنجیره اشاره شده که به عنوان یک لقب یا عنوان شناخته میشود، و همچنین به یک پشته که ویژگیای خاص دارد، توصیف شده است. در واقع، شاعر در تلاش است تا مفهوم عمیقتری را از طریق این تشبیهها منتقل کند؛ به نوعی که هر کدام از این تصویرسازیها نمایانگر جنبهها و ویژگیهای مختلفی است.
هوش مصنوعی: علم بزرگ و سنگین مانند کوهی است که به سادگی با موی نازکی به هم پیوند خورده است. به این معنا که دانش و علم به قدری عمیق و وسیع است که حتی کوچکترین چیزها میتوانند تأثیرات زیادی بر آن بگذارند.
هوش مصنوعی: جوانی زیبا و دلربا مانند ماهی سقنقور است که در زمان نیاز و طلب، توجه و محبت دیگران را جلب میکند.
هوش مصنوعی: اگر از پیشانی او بپرسی، علم خدا همچون گلی زیباروی نمایان میشود.
هوش مصنوعی: در صبح وقتی که نسیم دلپذیر سحر غم و اندوه را از دلهای غمگین میزداید.
هوش مصنوعی: ترکمن با خوشحالی و با حالتی آراسته و با وقار از راه رسید.
هوش مصنوعی: گفتند: چه خبر است، سلام بر تو، ای کسی که خداوند به تو کمک کرده است و تو را یاری کرده است.
هوش مصنوعی: از جایی بلند شدم و به او پاسخ دادم و سلامی بر فخرالدین فرستادم.
هوش مصنوعی: گفت: ای قاآن، در مورد گیسوی من شعر نساز و آن را به هم نزن.
هوش مصنوعی: الان باده بیاور که شادی و خوشی نوروز و جشن فروردین به زودی تمام میشود.
هوش مصنوعی: در یکی از حجرهها به سمت باغی میروم و یکی از غرقهها (شخصی که در آب غرق شده) را به سمت باغ میشناسم و میبینم.
هوش مصنوعی: به جای سبزه و چمن، گویی زلف و موهای زیبا و دلربای حورالعین رونق گرفتهاند.
هوش مصنوعی: از آن میم دانی که اگر نابینایی از شراب بنوشد، میتواند قلعه قسطنطین را ببیند.
هوش مصنوعی: نوشیدنی که از نسیم او به وجود میآید، به قدری معطر است که میتواند عطرش کوهها و دشتها را پر کند و تا روز قیامت باقی بماند.
هوش مصنوعی: اگر به کسی که باردار است آب بنوشانی، او منتظر زایمان و بچهدار شدن است و مانند جنینی که در شکم مادر است، خوشحال و شاداب خواهد بود.
هوش مصنوعی: داستانی را به اختصار بیان کردم که روح را به مرتبههای بالا برد.
هوش مصنوعی: او آنقدر خورد که خوشحالیاش او را به چپ و راست متمایل کرد.
هوش مصنوعی: ناز و زیباییهایی که در دل خود شرم و حیا دارند، به آرامی و به صورت پنهانی تحرکی ایجاد کردند.
هوش مصنوعی: ناگهان، از جایش به شدت حرکت کرد و موهای سیاه و خوشبویش به همه جا پخش شد.
هوش مصنوعی: این کوه بزرگ را که میشناسی، گاهی به سمت بالا میرود و گاهی به سمت پایین.
هوش مصنوعی: گردش او در آسمانها مانند دایرهای است که در آن به گشت و گذار میپردازد و این سفر او را از دیگران متمایز میکند.
هوش مصنوعی: تو مانند آسیاب، گاهی در حال چرخش بودی، همانطور که زمین در دورانی دایرهوار حرکت میکند.
هوش مصنوعی: گفتی که چرخ زندگی همیشه در حال چرخش است و این چرخش تا روز واپسین ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: من به تماشا نشستهام تا قُطر کمرش را اندازهگیری کنم و برآوردی از آن داشته باشم.
هوش مصنوعی: عقل به آرامی به من گفت که بیهوده به دژ محکم حمله نکن.
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای دختر زیبا، تا کی باید از رقص تاک لذت ببری و چند بوسه را با گل و شکر در هم آمیخته کنی؟
هوش مصنوعی: به او بوسهای بده که به آرامی و شیرینی از دهان به گلو منتقل شود، مانند آبی زلال و گوارا.
هوش مصنوعی: بوسهای بده که از آن شیرینی و لذتی بچشد، طوری که کام را مانند شکر شیرین کند.
هوش مصنوعی: قاآنی در بهار با لبخند محبتآمیزش میگوید که اینقدر در غم و ناراحتی نمان، بلکه از خوشیهای زندگی لذت ببر.
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای عشق زیبا، زمان مناسبی نیست که بخواهی با جزئیات و حساب و کتاب، بوسه بامعرفتی را تعیین کنی.
هوش مصنوعی: بیا ببینم چند بار میخواهی من را ببوسی، لطفاً بگو، بچه، این را به من بگو تا من هم بیایم.
هوش مصنوعی: صورتش را در هم کشید و گفت: این شجاعت تو از کجا ناشی میشود، ای بیچاره؟
هوش مصنوعی: به او گفتم که ستایشگر پادشاه من در تمام روزها، ماهها و صبح و شبهای سال حضور دارد.
هوش مصنوعی: او غبغب خود را گرفت و با شرم گفت: ای همراه خوشبخت.
هوش مصنوعی: به لبان من قسم که بعد از این، هرگز به ترک من اشاره نکنی.
هوش مصنوعی: برای پایداری و استمرار حکومت تو، دعا میکنند و من هم به این دعا پاسخ مثبت میدهم.
هوش مصنوعی: محمدشاه، پادشاه بزرگ جهان، که بر تمام دنیا فرمانروایی میکند و آن را زیر کنترل خود دارد.
هوش مصنوعی: دشمن او به اندازهی یک شمشیر ضعیف است و نیروی او به اندازهی بختش قدرتمند و با ارزش است.
هوش مصنوعی: عدالت او مانند دارویی است که ظلم را درمان میکند، و خشم او مانند نیزهای است که دشمنان را هدف میگیرد.
هوش مصنوعی: پیمان او همچون بنیان محکم دین است و عدالت او همچون استدلال های استوار عقلایی.
هوش مصنوعی: اگر سایهٔ دست او بر کوه بیفتد، سنگهای قیمتی از آن استخراج خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر روح او به دشت برسد، خاک آن جا بوی خوشی مانند عطر چین خواهد داشت.
هوش مصنوعی: قدرت او مانند چرخی بزرگ و بلند است و مقام او همچون خورشیدی روشن و نمایان میباشد.
هوش مصنوعی: عقل به او میگوید که رازی را بگوید، چون کسی را که به او اعتماد کند، بهتر از او ندیده است.
هوش مصنوعی: من جانم را به بازوی او میسپارم و قسم میخورم که هیچ چیز به دشواری این حالتی که اکنون دارم، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ناصر ملت، حامی مردم و مذهب است و کسی که باطل و بدعتها را از میان میبرد. او پاسدار دین و ارزشهای اسلامی است.
هوش مصنوعی: پیروزی در راه، دست را کنار بگذار تا او به سمت خانه زین برود.
هوش مصنوعی: مرگ در راه منتظر است و به دستورات فرمان گوش میدهد؛ پس چقدر باید منتظر بماند تا به میدان جنگ بیاید؟
هوش مصنوعی: بیت اشاره به دو مفهوم دارد. اولین مفهوم از "زهره" و "قلب قباد" بیانگر نوعی دیالوگ یا رابطه عاطفی است که به نوعی در بیان احساسات و اشتیاق به دیگری پرداخته شده است. دومین بخش "تشنگی لب دشنه" نشاندهندهی یک نوع کشش و خواست عمیق، اما با تنش و پیچیدگی است. در کل، تصویر کامل یک رابطه عاطفی قوی و متناقض را به نمایش میگذارد که در آن میل و درد همزمان وجود دارد.
هوش مصنوعی: شعلهای که از شمشیر او برمیخیزد، نمیتواند آبی که دریا باشد را آرام کند.
هوش مصنوعی: عقلی که کامل و پخته باشد، نمیتواند چیزی را بگوید که با حقیقت یا واقعیت تضاد داشته باشد.
هوش مصنوعی: در زمان او، علم به اندازهای رواج داشت که میتوانست به سادگی و با دلنشینی همچون خواندن سورهی یاسین در شب جمعه احساس شود.
هوش مصنوعی: خبر از شیریندلی او به اندازهای در میان مردم معروف است که مانند واقعهٔ صفین در تاریخ شناخته شده است.
هوش مصنوعی: ای خسرو، کسی که بر دشمنان تو حیات وحش و پرندگان جهان نفرین میفرستد.
هوش مصنوعی: دل از لطف تو خوشحال و شاداب میشود، مانند اینکه دل یک سخنور به خاطر ستایش و تحسین دیگران سرشار از شادی میگردد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افراد تحت تاثیر عظمت و زیبایی تو مانند روح یک فرد دوگانهنما (منافق) از ترس و نگرانی به سمت دروغ و نیرنگ میروند. به عبارتی، وقتی که انسانها با قدرت و وقار تو روبهرو میشوند، آنها به افکار و رفتار نااصیل روی میآورند.
هوش مصنوعی: بارانی مانند حصار قدرت و ثروت تو در هیچ یک از جهانها پیدا نشد.
هوش مصنوعی: هیچ بنایی در دو جهان به استحکام و زیبایی جایی که تو ساختهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که خشم و غضب تو در دل کوه نفوذ میکند، مانند این است که نوک قلمی به مداد سیاه فرو میرود.
هوش مصنوعی: بگذار گلها در بهار شکوفا شوند تا زیبایی گلهای بنفشه در پاییز باطل گردد.
هوش مصنوعی: باد در حال گذر است و مدت زمانی که تو در آن هستی مانند ماهها میگذرد، و دوران خوشبختی و سعادت تو نیز به اندازه سالها ادامه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهمه شهر بود ازو آذین
در بریشم چو کرم پیله زمین
باغبان! زیر سرو بن منشین
نه کجا سرو نیست نیست زمین
نه همه سایه زیر سرو بود
زیر شاخ سمن شو و بنشین
باغ تو پر درخت سایه ورست
[...]
مجلس است این مگر بهشت برین
که بنای بهشت است بر این
پیکر بومش از بدایع روم
نقش دیوارش از صنایع چین
این ز دلها همی زداید زنگ
[...]
قدحی نوش کرد شاه زمین
شاه محمود سیف دولت و دین
تا که نفس چو آب او شد پاک
شد متین شخص او چو کوه متین
نز پی علتی و رنجی خورد
[...]
ای جمال ترا کمال قرین
طوق طوع تو بر شهور و سنین
از یمین تو ملک برده یسار
به یسار تو دهر خورده یمین
هر کجا حزم تو فرود آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.