شد دلم صد پاره و چون لاله بر هر پارهای
سوختم داغی ز عشق آتشینرخسارهای
شد دلم خون تا شود فارغ ز سودای بتان
وه که دارد باز هرسو قصد او خونخوارهای
بهر درمان درد سر دادن طبیبان را چه سود
چون مریض عشق جز مردن ندارد چارهای
گر ز بیدردی بود غافل ز من آن هم خوش است
تا به کام دل کنم در روی او نظارهای
بهر آزارم رقیب آن تندخو را تیز کرد
آهنی افروخت آتش بهر من از خارهای
حیرت حال من انجم را ز گشتن باز داشت
تا نماند غیر اشکم کوکب سیارهای
نی فضولی راست سر منزل سر کویت همین
سر بدان جا مینهد هر جا که هست آوارهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به شادی و عذابی که از عشق به معشوق ناشی میشود، اشاره دارد. شاعر از درد و سوختن دلش میگوید و توصیف میکند که چگونه عشق او را به جنون کشیده است. او به بیفایده بودن درمانهایی که پزشکان ارائه میدهند، اشاره کرده و میگوید که دردی جز مرگ برای عاشق وجود ندارد. همچنین، بیان میکند که عشق او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و همه چیز را تحت الشعاع قرار داده است. در نهایت، او به سرگردانی و آوارگیاش در جستجوی معشوق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دل من به شدت آسیبدیده و مانند گل لاله که هر گلبرگش سوخته باشد، من نیز بر هر قسمت از دل خود داغی از عشق زیبای تو را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: دل من به شدت دچار درد و رنج شده تا از عشق معشوقان آزاد شوم. آه، که در هر سوی من، یک موجود خونخوار قصد آسیب زدن دارد.
هوش مصنوعی: برای درمان درد، کمک پزشکان چه فایدهای دارد وقتی که بیمار عشق هیچ راه حل دیگری جز مرگ ندارد؟
هوش مصنوعی: اگر از درد و رنج بیخبر باشم، باز هم خوشحالترم تا اینکه بتوانم در چهره او، آنگونه که دلم میخواهد، نگاهی بیندازم.
هوش مصنوعی: برای آزار من، رقیب خشمگین، آهنی داغ را به آتش کشیده تا از خارهای کوچک من را آزار دهد.
هوش مصنوعی: حیرت و شگفتی من باعث شده که ستارهها از چرخش خود باز بمانند و تنها چیزی که باقی مانده، اشک من است که به مانند یک ستاره درخشان میدرخشد.
هوش مصنوعی: رود نی، بیقرار و سرگردان، به سوی خانهی تو میرود و هر جا که برود، نشان از نایابی و بیپناهی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای
باد دستی خاکیی بی آبی آتشپارهای
زین یکی شنگی بلایی فتنهای شکر لبی
پای بازی سر زنی دردی کشی خونخوارهای
گه در ایمان از رخ ایمان فزایش حجتی
[...]
تاز بازم ایر من در . . . ن هر زن بارهای
زین مناره شبه ابری . . . یگان چون بارهای
بدرگی، سرخی، درازی، کفتهای، آشفتهای
کافری، . . . س دشمنی، . . . ن دوستی، . . . نبارهای
فاخته طوقی، شتر لفجی، غضنفر گردنی
[...]
آه از آن رخسار برق انداز خوش عیارهای
صاعقه است از برق او بر جان هر بیچارهای
چون ز پیش رشتهای در لعل چون آتش بتافت
موج زد دریای گوهر از میان خارهای
این دل صدپاره مر دربان جان را پاره داد
[...]
من کِیَم، بر آستانت خستهٔ بیچارهای
عاشقی سرگشتهای از خان و مان آوارهای
نیست دلجویی که جوید خاطر دلخستهای
نیست دمسازی که سازد چارهٔ بیچارهای
چشم خونبارم اگر بر کوه خونافشان کند
[...]
ای در آتش از هوایت نعل هر سیارهای
از بیابان تمنای تو خضر آوارهای
میتواند مهربان کرد آن دل بیرحم را
آن که سازد آب و آتش جمع در هر خارهای
بیقراری گر کند معذور باید داشتن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.