به جان دور از تو ای شمع از غم شبهای تارم من
مرا شب گشت از غم چند شب را زنده دارم من
مقیم گوشهٔ تنهاییم، کارم فغان کردن
چه حالست این که دارم؟ در کجایم؟ در چه کارم من؟
ترا منع از رخ او کردهام ای مردمِ دیده
به رویت چون گشایم چشم؟ از تو شرمسارم من
نشد زایل ز من آن بیقراری در غمِ عشقت
غم عشق تو شد افزون ولی در یک قرارم من
گر از نظارهام بد میبری مگشا نقاب از رخ
چه سود از منع من در دیدنت بیاختیارم من
ز حالم مردم صاحبنظر دارند آگاهی
چه میدانند بیدردان خراب چشم یارم من
به آب دیده تسکین حرارت چون دهم خود را
فضولی کشتهٔ لعلِ بُتانِ گلعذارم من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.