چشمی بگشا سوی من و زاری من بین
در دام غم عشق گرفتاری من بین
از جور و جفا مردم و آهی نکشیدم
آزار رقیبان و کم آزاری من بین
کردم ز رخت منع دل و مردم دیده
با سوخته چند ستمکاری من بین
صد جور کشیدم ز بتان ترک نکردم
با اهل جفا رسم وفاداری من بین
من مهر نمودم همه دم ماه و شان جور
اغیاری این طائفه و یاری من بین
کس را نظری بر من افتاده نیفتد
در رهگذر عشق بتان خواری من بین
دل را بسپردم بغم عشق فضولی
با دشمن خود یاری و غمخواری من بین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.