داغ عشق صنم لاله عذاری دارم
دل سودا زده جان فگاری دارم
بر دل ای خون جگر نم مرسان بهر خدا
که بدان لوح صفا نقش نگاری دارم
کارم اینست که در راه غمش سربازم
با بلای عجبی خوش سر کاری دارم
ز دلم برد غم سرو قدش صبر و قرار
روزگاریست نه صبری نه قراری دارم
من باو مایل و او مست می استغنا
او ز من فارغ و من شاد که یاری دارم
همچو بلبل شده ام واله گل رخساری
عجبی نیست اگر ناله زاری دارم
دورم از خاک در دوست فضولی چه عجب
که بر آیینه دل باز غباری دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.