بی خط سبزت شبی هر جا که منزل داشتم
تا سحر چون سبزه پا از رشک در گل داشتم
دوش شمعی بود همرازم که از روشن دلی
بود او را بر زبان من هر چه در دل داشتم
بود اسباب کمال رفعتم چون مه تمام
چون نباشد آفتابی در مقابل داشتم
بود صد فرهاد را بر صورت حالم حسد
در نظر تا نقش آن شیرین شمایل داشتم
بر من دیوانه تشویش خرد حکمی نداشت
سوری از سودا حصاری از سلاسل داشتم
آفرین ای زورق ساغر رهاندی از غمم
من درین دریا کجا امید ساحل داشتم
گر تهی دستم ز دین و دل فضولی دور نیست
عشق بربود از کف من آنچه حاصل داشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف حال و احوال شاعر است، که در آن به یاد عشق و احساسات خود میپردازد. شاعر از گذشتهای یاد میکند که به همراه خط سبز محبوبش و شعلهی شمعی روشن دل سپری کرده است. او حسرت و غم از دست رفتن عشق را احساس کرده و به مقایسه با دیگران، به ویژه فرهاد و مشکلاتشان میپردازد. شاعر به این نکته اشاره میکند که عشق او را از دسترسی به چیزهای دیگر محروم کرده و در عمق دریاهای غم و اندوه غرق شده است. در نهایت، شاعر از زیبایی عشق و تاثیر آن بر زندگیاش حرف میزند.
هوش مصنوعی: در شبی که در جایی اقامت داشتم، تا سحر، حسرت لبخند سبز تو مثل گیاهی بود که از زیبایی گل، پا گذاشته بود.
هوش مصنوعی: دیشب شمعی همراه من بود که به خاطر دل روشنش، هر آنچه در دل داشتم را بر زبانم آورد.
هوش مصنوعی: به من امکانات و ابزارهایی داده شده که به مقام و کمال برسم، مانند ماهی که در شب کامل میتابد. اما اگر در مقابل من هیچ نوری نباشد، چگونه میتوانم درخششی داشته باشم؟
هوش مصنوعی: حسادت صد نفر به حال من به خاطر اینکه چهره آن شیرین را در ذهن دارم.
هوش مصنوعی: من دیوانهای هستم که در تنگنای فکر و نگرانی، هیچ حکمی ندارم. در دل خود از عشق گرفتار شدهام و دور خود را زنجیرهایی از اندیشههای پریشان پیچیدهام.
هوش مصنوعی: ای چایخانهدار، تو مرا از غم و اندوه نجات دادی؛ در این دریای بیپایان که هیچ امیدی به رسیدن به ساحل نداشتم.
هوش مصنوعی: اگر از ایمان و دل خالی باشم، دور نیست که عشق آنچه را که داشتم، از من برباید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب نه تشویش صبا نی شور بلبل داشتم
خلوتی تا صبحدم با سنبل و گل داشتم
عیش ها سیل بهاری بود، تا آمد گذشت
صحبتی با دوستداران بر سر پل داشتم
یاد آن مستان که برچیدند از اینجا نقل و جام
[...]
یاد ایامی که شور عشق بلبل داشتم
از دل صد پاره دامانی پر از گل داشتم
از نسیم شوق هر مو داشت رقصی بر تنم
از پریشانی دل جمعی چو سنبل داشتم
خانه ام بی انتظار خانه پردازی نبود
[...]
عمری امید وفا و مهر از آن دل داشتم
خویش را خرسند از این فکر باطل داشتم
بی سبب در زیر تیغ ای جان ناقابل نبود
هر قدر شرمندگی از روی قاتل داشتم
مانده از سرو روانی پای من در گل چه باک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.