مه من از تو غم بی حساب دارد دل
هزار محنت و صد اضطراب دارد دل
بیاد نرگس مست تو خسته است مدام
چه گویمت که چه حال خراب دارد دل
دلیل رفعتش این بس میانه عشاق
که چون تو دلبر عالی جناب دارد دل
بکفر زلف بتان داد نقد ایمان را
وزین معامله قصد ثواب دارد دل
دمی ز ناخوشی غم نجات می طلبد
نه از خوشیست که میل شراب دارد دل
فغان که تا شده است از بهشت وصل تو دور
مرا بآه و فغان در عذاب دارد دل
بسوز سینه فضولی نمی دهد تسکین
شکایت از نم چشم پرآب دارد دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.