سر راهش افتادم از ناتوانی
وزین ضعف کردم بسی کامرانی
کسی کاو به دل ناوکش خورد گفتا
که شوخی ندیدم بدین شخ کمانی
ز چشمی است چشم امیدم که هرگز
به کس ننگرد از ره سرگرانی
زبان از شکایت بر دوست بستم
ز بس یافتم لذت بیزبانی
نشان خواهی از وی، ز خود بینشان شو
که من زو نشان جستم از بینشانی
کسی داند احوال پیران عشقش
که پیرانه سر کرده باشد جوانی
به هجران مرا سهل شد دادن جان
که سخت است دوری ز یاران جانی
دریغا که از ماه رویان ندیدم
به جز بی وفایی و نامهربانی
شنیدن توان نغمهٔ ارغنون را
چو ساقی دهد بادهٔ ارغوانی
من و زخم کاری، تو و دل شکاری
من و جان سپاری، تو و جان ستانی
تو و عشوه کردن، من و دل سپردن
تو و جان گرفتن، من و جان فشانی
بکش خنجر کین به جان فروغی
به طوری که خواهی، به طرزی که دانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل بیانگر احساسات عاشقانه و درد و رنجی است که شاعر از عشق و ناامیدی در زندگی میکشد. او از ناتوانی خود میگوید و از کسالت و کمبود احساس لذت میبرد. اشعار به اهمیت نگاه امید و خویشتنداری در عشق اشاره دارد. شاعر بیان میکند که با وجود درد جدایی و بیوفایی دیگران، همچنان به عشق پایبند است و ترجیح میدهد در سکوت بماند، چرا که در این سکوت لذت خاصی مییابد. همچنین، او به پیچیدگیهای رابطه عاشقانه و بازیهای احساسی اشاره میکند و در نهایت به سرنوشت تلخ خود در این عشق میپردازد. موضوعاتی از قبیل جانفشانی برای معشوق و تحمل درد جدایی در این شعر به وضوح حس میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانی و ضعف خود، سر راهم قرار گرفتم و به شدت از آن احساس شکست و ناامیدی کردم.
هوش مصنوعی: کسی که به قلبش عشق و حسرت نفوذ کرده است، میگوید که هرگز چنین شوخی و زیبایی را در یک کماندو ندیده است.
هوش مصنوعی: چشم امید من به چشمی است که هرگز به کسی نگاه نکند، بلکه همیشه درگیر خوشیها و سرگرمیها باشد.
هوش مصنوعی: از آنجا که از گفتن شکایت به دوست خود خودداری کردهام، به خاطر اینکه لذت سکوت و بیزبانی را بیش از حد دریافتهام.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی نشانهای از او بگیری، ابتدا خود را از نشانهها خالی کن، چون من هم برای یافتن نشانهاش به بینشانی رسیدم.
هوش مصنوعی: کسی میداند حال و روز عاشقان سالخورده را که خود تجربه جوانی را با تمام جوانیاش پشت سر گذاشته باشد.
هوش مصنوعی: زندگیام به خاطر جدایی از دوستانم سخت شده است، اما این درد را آسان میدانم و ترجیح میدهم جانم را بدهم.
هوش مصنوعی: متأسفانه از افرادی که چهره زیبایی دارند، جز بیوفایی و عدم محبت چیزی ندیدم.
هوش مصنوعی: وقتی ساقی بادهٔ خوش رنگ را به دست میدهد، میتوان صدای زیبا و دلنواز آن را شنید.
هوش مصنوعی: من زخمی و تو دلهای دیگران را میشکنی، من جانم را تقدیم میکنم و تو جانها را میگیری.
هوش مصنوعی: تو دلربایی و فریفتن من، و من به خاطر تو دل میسپارم. تو جان میگیری و من به خاطر تو جان را فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: به من عشق و احساس خود را با تمام قدرت نشان بده، هر طور که میخواهی و هر راهی که میدانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.