گنجور

 
فروغی بسطامی

ای فتنه دست پرور چشم سیاه تو

اهل نظر نشانهٔ تیر نگاه تو

دانی کدام سال سرآید به فرخی

سالی که بگذرد به رخ هم چو ماه تو

من آشنات دانم و تو غیر خوانیم

فریاد از یقین من و اشتباه تو

یک ره پس از هلاک به خاکم گذار کن

ای خون من به روز جزا عذرخواه تو

این است اگر قرار تو در حق عاشقان

ترسم به هیچ نامه نگنجد گناه تو

سر سبز گشت باغ رخت از بهار خط

یعنی فزود مهر دلم از گناه تو

یارب چه خسروی که به یک جنبش نظر

تسخیر کرد هر دو جهان را سپاه تو

هر گه به صد کرشمه پری وار بگذری

بر چشم خود فرشته کشد خاک راه تو

تا جلوهٔ تو دید فروغی به چشم دل

بیرون نرفت جان وی از جلوه‌گاه تو

 
 
 
امیر معزی

ای تخت و گاه پادشهی جایگاه تو

آراسته است مملکت از تخت و گاه تو

هستی ندیم شاهی و دولت ندیم تو

هستی پناه عالم و ایزد پناه تو

فخر همه شهانی و کس نیست فخر تو

[...]

عبید زاکانی

ای دوش چرخ غاشیه گردان جاه تو

خورشید در حمایت پر کلاه تو

شاه جهان سکندر ثانی جمال دین

ای برتر از شهان جهان دستگاه تو

تا چشم دشمنان شود از بیم او سفید

[...]

جهان ملک خاتون

آمد دل ضعیف من اندر پناه تو

کرد او وطن به سایه زلف سیاه تو

هم در پناه زلف تو باد انتقام او

یارب به سرّ سینه مردان راه تو

آخر نظر به حال من مستمند کن

[...]

حافظ

ای خونبهای نافه چین خاک راه تو

خورشید سایه‌پرور طرف کلاه تو

نرگس کرشمه می‌برد از حد برون خرام

ای من فدای شیوه چشم سیاه تو

خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال

[...]

صوفی محمد هروی

ای توتیای دیده من خاک راه تو

جانم فدای غمزه چشم سیاه تو

ای شهسوار حسن عنان را کشیده دار

کز حد گذشت ولوله دادخواه تو

بر بام قصر چون بگشادی نقاب دوش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه