گر دست دهد دامن آن سرو روانم
آزاد شود دل ز غم هر دو جهانم
آمد به لب بام که خورشید زمینم
بگرفت به کف جام که جمشید زمانم
افروخت رخ از باده که آتشزن شهرم
افراخت قد از جلوه که غارت گر جانم
گر از درم آن سرو خرامنده درآید
برخیزم و بر چشم خود او را بنشانم
دی صبح شنیدم ز لب غنچه که میگفت
من تنگ دل از حسرت آن تنگ دهانم
در عالم پیری سر و کارم به جوانی است
پیرانهسر آمد به سرم بخت جوانم
اکنون نه مرا کشتی از آن ابرو و مژگان
دیری است که من کشتهٔ آن تیر و کمانم
صبحم همه با یاد سر زلف تو شد شام
یک روز نبودم که نبودی به گمانم
هم قطره فروریختی از چشمهٔ چشمم
هم پرده برانداختی از راز نهانم
گفتم که بجویم ز دهان تو نشانی
گم گشت در این نقطهٔ موهوم نشانم
جز فکر رخ و ذکر لبش نیست فروغی
فکری به ضمیر من و ذکری به زبانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حالتهای عاشقانه وحسرتبار شاعر است. شاعر به محبوبش، که به او تشبیه شده به یک "سرو روان"، اشاره میکند و ابراز احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. او از زندگی پر از غم و دردمندی خود میگوید و آرزو میکند که محبوبش در کنار او باشد تا دلش از غم آزاد شود.
شاعر در این شعر به یادآوری لحظات شیرین و تلخ عشق، حسرت جوانی و تاثیر عمیق محبوبش بر زندگیاش میپردازد. او همچنین به زیبایی و جذابیت محبوب و تاثیر آن بر خود اشاره میکند و میگوید که در اوج عشق و یادآوریهای عاشقانه، دیگر هیچ چیز برایش جز یاد محبوبش مهم نیست. در نهایت، به این نکته اشاره میکند که تنها در فکر و ذکر محبوبش غرق است و دیگر هیچ نشانی از عشقش نیافته است.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی دست دهد، دامن آن معشوقه زیبا را بگیرم، در آن صورت دل من از غم هر دو جهان رها خواهد شد.
هوش مصنوعی: به لب بام آمدم و دیدم که خورشید به سمت زمین میآید. در دستم هم جامی دارم که نمایانگر قدرت و زیبایی جمشید، پادشاه افسانهای ایران است.
هوش مصنوعی: چهرهاش را با نوشیدنی درخشان کرده و اینگونه روشنایی به وجود آورده که مانند آتشافروزی در شهر من است. قامتش از زیبایی و جذابیت چنان است که میتواند جان مرا تسخیر کند.
هوش مصنوعی: اگر آن دختر زیبا و دلربا به درون خانهام بیاید، از جای خود برمیخیزم و او را بر پیشانی خود مینشانم.
هوش مصنوعی: دیروز صبح از غنچهای شنیدم که میگفت: من به شدت دلتنگ هستم و حسرت آن لبهای کوچک را میخورم.
هوش مصنوعی: در دوران پیری، ذهن و افکارم مشغول جوانی است که با وجود سن و سال بالا، هنوز شانس جوانی و نشاط در زندگیام وجود دارد.
هوش مصنوعی: حالا دیگر نه تو با زیباییهایت قادر به کشتن من هستی، زیرا مدتهاست که من تحت تأثیر آن تیر و کمانی که به قلبم شلیک شد، جان باختم.
هوش مصنوعی: صبح من با یاد موهای تو آغاز شد و شبم به خاطر این است که یک روز بدون تو نبودم، و فکرم این است که تو همیشه در کنارم هستی.
هوش مصنوعی: همزمان با ریختن یک قطره اشک از چشمم، تو پردهای از رازهای درونیام را کنار زدی.
هوش مصنوعی: گفتم که از زبان تو نشانی جستجو کنم، اما در این نقطهٔ نامعلوم، آن نشانه گم شده است.
هوش مصنوعی: تنها تصورات و یادآوریهای چهره و لبخند او در ذهن من وجود دارد و هیچ چیز دیگری جز این در ذهن و زبانم نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم
من روی ترا ای بت مانند ندانم
هر گه که برآیی به سر کو به تماشا
خواهم که دل و دیده و جان بر تو فشانم
هجرانت دمار از من بیچاره برآورد
[...]
جانا ز غم عشق تو امروز چنانم
کاندر خم زلف تو توان کرد نهانم
بر چهره عیان گشت به یکبار ضمیرم
وز دیده نهان کرد به یکبار نشانم
زین بیش ممان در غم خویشم که از این پس
[...]
چون آینه رازنما باشد جانم
تانم که نگویم نتوانم که ندانم
از جسم گریزان شدم از روح بپرهیز
سوگند ندانم نه از اینم نه از آنم
ای طالب بو بردن شرط است به مردن
[...]
ماهی رود و من همه شب خواب ندانم
وه این چه حیات است که من می گذرانم
گفتی که «چسانی، ز غمم باز نگویی؟»
من با تو چه گویم، چو ندانم که چسانم؟
یک شب ز رخ خویش چراغیم کرم کن
[...]
درهجر تو درمان دل خسته ندانم
زان پیش که روزی به غمت میگذرانم
گفتی که: به وصلم برسی زود، مخور غم
آری، برسم، گر ز غمت زنده بمانم
بر من ز دلست این همه، کو قوت پایی؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.