چون ترک تیر افکن تویی، باید به خون غلطیدنم
یارب کز این میدان مباد امکان برگردیدنم
گر خنجر مردافکنت از هم ببرد خنجرم
کی میتوان از دامنت دست طمع ببریدنم
امروز دادم را بده، امشب به فریادم برس
زیرا که فردای جزا مشکل توانی دیدنم
در آب و در آتش مرا تو میدهی جنبش مرا
ور نه کجا ممکن شود از جای خود جنبیدنم
تا در غمت گریان شدم هم شاد و هم خندان شدم
این گریهٔ مستانه شد سرمایهٔ خندیدنم
تا پستهات را دیدهام حرف کسی نشنیدهام
یعنی سراسر بسته شد گوش سخن بشنیدنم
تا خیمه زد گل در چمن حسرت نصیبی کو چو من
نه بهره از شاخ سمن، نه قسمت از گل چیدنم
بیدادگر صیاد من نشنید چندان داد من
تا خود برفت از یاد من کیفیت نالیدنم
من طایر آزادهام در دام خاک افتادهام
باید که بر بام فلک زین خاک دان پریدنم
گفتم ز شوق بوسهات تا کی رسد جانم به لب
گفتا بسی جان بر لب است از خواهش بوسیدنم
تا شد فروغی طبع من مدحت گر شاه زمن
شد شهره در هر انجمن وضع ثنا سنجیدنم
شه ناصرالدین کز کرم وقتی که میبخشد درم
گوید به معدن شد ستم از دست زر بخشیدنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و عشق شاعر است. او احساس میکند که در میدان عشق به تیر و خنجر دیگران گرفتار شده و نمیتواند از آن فرار کند. عاشق به خداوند میگوید که برای نجاتش به فریادش برسد و با مصائب و مشکلات فردای جزا مواجه نشود. او با وجود غم و درد، شادی را نیز در خودش احساس میکند و به عشقش میبالد. شاعر به آرزوی بوسه معشوقهاش اشاره میکند و میگوید که جانش در این آرزو در خطر است. در نهایت، او از خدای بزرگ میخواهد که به او کمک کند تا از زمین و مشکلاتش رهایی یابد و به سمت آسمان پرواز کند. این شعر به بیان احساسات عمیق و تجربههای تلخ و شیرین عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: تو که به مانند تیرکمان چابک و توانمند هستی، باید در این میدان به سختی و خونریزی بیفتم. خدایا، نگذار که این امکان به وجود آید که از این میدان عقبنشینی کنم.
هوش مصنوعی: اگر خنجری تو را قطع کند، خنجر من چگونه میتواند از دامن تو دست طمع من را قطع کند؟
هوش مصنوعی: امروز به من کمک کن و به ندای من پاسخ بده، چون فردا ممکن است دیدن تو برای من سخت و غیرممکن باشد.
هوش مصنوعی: تو با وجود خود، هم در آب و هم در آتش به من زندگی و حرکت میدهی. اگر تو نبودى، چگونه ممکن بود از جایی که هستم، حرکت کنم؟
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر دلتنگیات گریه کردم، همزمان احساس شادمانی و خوشحالی هم کردم. این اشکهای شاداب و سرمست من، بهانهای شد برای خندیدن و شادیام.
هوش مصنوعی: از زمانی که پستهات را دیدهام، دیگر به هیچ سخنی گوش ندادهام. این نشاندهندهی آن است که تمام تمرکزم بر روی تو بوده و هیچ چیز دیگری برایم اهمیت نداشته است.
هوش مصنوعی: تا وقتی که گل در چمن شکوفا شد و خیمهاش را برپا کرد، من در حسرت آسیبپذیری و بینصیبیم. من نه به شاخ سمن دسترسی دارم و نه میتوانم گلی بچینم.
هوش مصنوعی: صیاد ظلمکننده من صدای نالههای مرا نشنید، به قدری که در نهایت او نیز مرا فراموش کرد و کیفیت زاری من از یادش رفت.
هوش مصنوعی: من یک پرندهٔ آزاد هستم که در دام زمین گرفتار شدهام. باید بتوانم از این خاک به سوی آسمان پرواز کنم.
هوش مصنوعی: گفتم تا کی میتوانم برای بوسیدن تو انتظار بکشم که جانم در حال تمام شدن است. او پاسخ داد که بسیاری پیش از این، جانشان به لب آمده است و از شوق بوسیدن من به نفس تنگی افتادهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که نبوغ من باعث شد تا نامم در هر جمع و محفل به خوبی برده شود، این به خاطر ستایشهایی بود که از شاه و حاکم زمانم کردم و در این میان، تواناییام در مدح و ثنای دیگران مورد ارزیابی قرار گرفت.
هوش مصنوعی: شاه ناصرالدین وقتی که از روی کرم و لطف خود به کسی پول یا کمکی میبخشد، این طور میگوید که از آنجایی که به من سختی میرسد، مثل این است که این بخشش طلا را از دل زمین خارج کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.