ای خوش آن دم که به بستان تو مینالیدم
سرو بالای تو میدیدم و میبالیدم
باغ رخسار تو میدیدم و دل میدادم
گرد گلزار تو میگشتم و گل میچیدم
جان به سودای تو میدادم و میرنجیدی
خون ز بیداد تو میخوردم و میخندیدم
نکتهٔ عشق تو رفتم که نگویم، گفتم
محنت هجر تو گفتم که نبینم، دیدم
هر سر موی مرا از تو امید دگر است
وه که با این همه امید بسی نومیدم
مهرهٔ مهر تو از کام دلم بیرون جست
بس که از زلف تو چون مار به خود پیچیدم
فکر نوشین دهنت بودم و شیرین سخنت
هرچه میگفتم و هر نکته که میسنجیدم
من اگر سبزه خط تو نبویم چه کنم
برگ سبزی است که از باغ محبت چیدم
حاصلم هیچ نگردید به غیر از افسوس
آن چه در مزرع دل تخم امل پاشیدم
تو گزیدی همه را بر من و از غیرت عشق
من کسی غیر تو در هر دو جهان نگزیدم
همسر بوالهوسان نیز فروغی نشدم
من که یک عمر به جان عشق بتان ورزیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد لحظاتی خوش و شیرین که در کنار محبوبش گذرانده، احساساتی عمیق و درد هجران را بیان میکند. او از زیباییهای محبوب سخن میگوید و اینکه چگونه عشق او را به رنج و شادی توأمان دچار کرده است. شاعر به زحمتی که برای عشق میکشد اشاره میکند و از نومیدیهایش سخن میگوید. او میگوید که تمام امیدها و تلاشهایش برای به دست آوردن عشق محبوب بینتیجه مانده و تنها افسوس و حسرت برایش به جا گذاشته است. در نهایت، شاعر بر عشق و وفاداری خود تأکید میکند و اینکه هیچ کس جز محبوبش برای او اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که در باغ تو نشسته بودم و برای زیباییات ناله میکردم، به قد و قامت تو نگاه میکردم و به آن افتخار میکردم.
هوش مصنوعی: من چهره زیبای تو را میدیدم و دل را به عشق تو میسپردم، در باغ تو پرسه میزدم و گلها را میکندم.
هوش مصنوعی: من برای عشق تو جانم را فدای میکردم و تو از آن ناراحت بودی. در عوض، از ظلمی که به من میکردی خون دل میخوردم و با وجود آن، به زندگی ادامه میدادم و میخندیدم.
هوش مصنوعی: من دربارهٔ عشق تو سکوت کردم و چیزی نگفتم، اما وقتی دربارهٔ درد جداییات صحبت کردم، ناگهان با آن روبرو شدم و دیدم چه عذابی است.
هوش مصنوعی: هر کدام از موهای من به نوعی به تو امید بستهاند، اما با این حال، با وجود این همه امید، خیلی ناامید هستم.
هوش مصنوعی: مهرهٔ مهر تو از دل من بیرون رفت، زیرا آنقدر در زلف تو گرهخورده و پیچیدهام که انگار مثل ماری به خود پیچیدهام.
هوش مصنوعی: من همیشه در فکر لذتبخش و شیرین صحبتهایت بودم، هر چه میگفتم و هر نکتهای که بررسی میکردم.
هوش مصنوعی: اگر من از زیبایی و نیکی تو بیبهره باشم، چه باید بکنم؟ این برگ سبزی که در دست دارم، نشانهای از عشق و محبت من است که از باغ دل چیدهام.
هوش مصنوعی: نتیجهای که به دست آوردم هیچ نبود جز حسرت و افسوس، بر آنچه که در دل خود برای آینده کار کاشتم.
هوش مصنوعی: تو همه را بر من انتخاب کردی و من از عشق و غیرتی که دارم، هیچ کس را جز تو در این دنیا و آن دنیا انتخاب نکردم.
هوش مصنوعی: من مانند زنان بیپروای دیگر نشدم که تمام عمر به عشق زیباها دل ببندند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم
مست بخشایش او گشتم و جان بخشیدم
جهت مهر سلیمان همه تن موم شدم
وز پی نور شدن موم مرا مالیدم
رای او دیدم و رای کژ خود افکندم
[...]
روزها شد که برفتی و به خدمت نرسیدم
هیچ کافر مَکَشاد آن چه من از هجر کشیدم
چه نویسم که چه آمد بر سرم تا تو برفتی
چه ملامت که نبردم چه قیامت که ندیدم
آفتابی تو و چون ذرّه سرآسیمه بماندم
[...]
نام آن لب به خط سبز به جانی دیدم
کاغذی بافتم و قند دروه پیچیدم
آن خط از شوق کشیدم من گریان در چشم
حرف حرفش چو قلم گریه کنان بوسیدم
نامه را نیمه به خون سرخ شده و نیمی زرد
[...]
نام آن لب بخط سبز بجائی دیدم
کاغذی یافتم و قند در و پیچیدم
روی تقویم ز خط خوش مخفی دیدم
جامه روزی که نکو بود بقد ببریدم
بود دسمالچه چون وصله اندام کتان
[...]
من که بی دردی خویش و غم آن را دیدم
صبر ناکرده بآن حال سبب پرسیدم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.