گنجور

 
فروغی بسطامی

دیشب به خواب شیرین نوشین لبش مکیدم

در عمر خود همین بود خواب خوشی که دیدم

در خون طپید جسمم تا دامنش گرفتم

بر لب رسید جانم تا خدمتش رسیدم

می‌کند بیخم از جا اشکی که می‌فشاندم

می‌زد به جانم آتش آهی که می کشیدم

دوشم به وعده گفتا یک بوسه خواهمت داد

جان را به نقد دادم، وین نسیه را خریدم

با آن که هیچ پیکی از کوی او نیامد

پیغام می‌شمردم حرفی که می‌شنیدم

خیاط حسن تا دوخت بر قامتش قبایی

من نیز در محبت پیراهنی دریدم

از عالمی گسستم تا با تو عهد بستم

از خویشتن رمیدم تا با تو آرمیدم

قد تو در نظر بود هر جا که می‌نشستم

بام تو زیر پر بود هر سو که می‌پریدم

تا ناامید گشتم، امید من برآمد

دیدی که ناامیدی شد مایهٔ امیدم

در ظلمت خط تو دنبال آب حیوان

شوقم زیاده می‌شد چندان که می‌دویدم

تا از تو دشمن جان پاداش من چه باشد

زیرا که دوستی را از دوستان بریدم

بعد از هزار خواری در باغ او فروغی

شیرین بری نخوردم، رنگین گلی نچیدم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

تا چشم باز کردم نور رخ تو دیدم

تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم

چندان که فکر کردم چندان که ذکر گفتم

چندان که ره سپردم بیرون ز تو ندیدم

تا کی به فرق پویم جمله تویی چگویم

[...]

عراقی

در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم

از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسیدم

در خلوتی که ما را با دوست بود آنجا

گفتم به بی‌زبانی، بی گوش هم شنیدم

خورشید وحدت اینک از مشرق وجودم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
اهلی شیرازی

چون مرغ نیم بسمل چندانکه می‌تپیدم

تسلیم تا نگشتم آسودگی ندیدم

خاک سیه کشیدم در دیده بیجمالش

پیرانه سر چو طفلان خوش سرمه یی کشیدم

آخر به سنگ جورم بشکست شیشه دل

[...]

سیدای نسفی

با آن بت کمانگر تیری به کف رسیدم

در خانه کمانش انداختم کشیدم

نشاط اصفهانی

ای از صباح رویت روشن شب امیدم

زلف تو شام قدرم روی تو صبح عیدم

گلشن شد از هوایت ویرانه ی وجودم

روشن شد از لقایت کاشانه ی امیدم

باد بهار امروز پیغام یار دارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه