دیشب به خواب شیرین نوشین لبش مکیدم
در عمر خود همین بود خواب خوشی که دیدم
در خون طپید جسمم تا دامنش گرفتم
بر لب رسید جانم تا خدمتش رسیدم
میکند بیخم از جا اشکی که میفشاندم
میزد به جانم آتش آهی که می کشیدم
دوشم به وعده گفتا یک بوسه خواهمت داد
جان را به نقد دادم، وین نسیه را خریدم
با آن که هیچ پیکی از کوی او نیامد
پیغام میشمردم حرفی که میشنیدم
خیاط حسن تا دوخت بر قامتش قبایی
من نیز در محبت پیراهنی دریدم
از عالمی گسستم تا با تو عهد بستم
از خویشتن رمیدم تا با تو آرمیدم
قد تو در نظر بود هر جا که مینشستم
بام تو زیر پر بود هر سو که میپریدم
تا ناامید گشتم، امید من برآمد
دیدی که ناامیدی شد مایهٔ امیدم
در ظلمت خط تو دنبال آب حیوان
شوقم زیاده میشد چندان که میدویدم
تا از تو دشمن جان پاداش من چه باشد
زیرا که دوستی را از دوستان بریدم
بعد از هزار خواری در باغ او فروغی
شیرین بری نخوردم، رنگین گلی نچیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از لحظات شیرین عشق و خوابهای دلنشین سخن میگوید. او از تجربهای عمیق و جذاب با معشوقش مینویسد که در آن اشک و آتش عشق را احساس کرده و به وعدههای او دل امید بسته است. شاعر بیان میکند که برای رسیدن به معشوقش از دنیای خود فاصله گرفته و در آرزوی دیدار او با اشتیاق منتظر بوده است. در نهایت، او به ناامیدی رسیده اما همچنان امیدش زنده است و به عشق و دوستیهایش وفادار مانده است. شعر نشاندهنده احساسی عمیق و پیچیده نسبت به عشق و وابستگی است.
هوش مصنوعی: دیشب خواب بسیار خوبی دیدم و لحظهای را تجربه کردم که لبهای شیرین و دلنشین او را میمکیدم. در تمام زندگیام، این بهترین خواب و خوشی بود که نصیبم شد.
هوش مصنوعی: جسمم در حالتی از عطش و شور و اشتیاق به او افتاده بود و وقتی به او نزدیک شدم، جانم به آخرین لحظاتش رسیده بود؛ به طوری که برای رسیدن به او، تمام توانم را به کار گرفتم.
هوش مصنوعی: اشکی که میریختم مرا از جادهای که میرفتم خارج میکند و آتشی که با آه کشیدنهایم به جانم میافتاد.
هوش مصنوعی: دیشب کسی به من گفت میخواهم تنها یک بوسه از تو بگیرم. من جانم را به بها دادهام، اما این بوسه را به گونهای به دست آوردهام که هنوز نمیدانم چه زمانی به من خواهد رسید.
هوش مصنوعی: هرچند هیچ خبری از او نرسید، اما من همچنان به شمارش پیغامهایی که میشنیدم پرداختم.
هوش مصنوعی: خیاط وقتی که لباس زیبایی برای حسن دوخت، من هم در عشق به او، دلی را شکستم و غم و غصهای را احساس کردم.
هوش مصنوعی: برای پیوستن به تو از همه چیز جدا شدم و از خودم فاصله گرفتم تا در کنار تو آرامش پیدا کنم.
هوش مصنوعی: هر جا که مینشستم، قد تو در نظر من بود و هر طرف که میپریدم، بام تو زیر پایم بود.
هوش مصنوعی: زمانی که از همه چیز ناامید شدم، ناگهان امیدی در من شعلهور شد و دیدم که ناامیدیام به من منبع امیدی بخشید.
هوش مصنوعی: در تاریکی، خط تو را مانند آبی که حیوان به سمتش میرود دنبال میکردم و تمایل من به این کار آنقدر زیاد بود که بیشتر از حد معمول میدویدم.
هوش مصنوعی: دشمنی که از تو دور شده، چه پاداشی برای من دارد؟ زیرا من دوستیام را از دوستانم جدا کردهام.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه هزار بار زحمت کشیدم و سختیها را تحمل کردم، نتوانستم از زیباییهای باغ او بهرهای ببرم؛ نه از شهد شیرین گلش نوشیدم و نه گلی رنگین چیدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا چشم باز کردم نور رخ تو دیدم
تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم
چندان که فکر کردم چندان که ذکر گفتم
چندان که ره سپردم بیرون ز تو ندیدم
تا کی به فرق پویم جمله تویی چگویم
[...]
در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم
از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسیدم
در خلوتی که ما را با دوست بود آنجا
گفتم به بیزبانی، بی گوش هم شنیدم
خورشید وحدت اینک از مشرق وجودم
[...]
چون مرغ نیم بسمل چندانکه میتپیدم
تسلیم تا نگشتم آسودگی ندیدم
خاک سیه کشیدم در دیده بیجمالش
پیرانه سر چو طفلان خوش سرمه یی کشیدم
آخر به سنگ جورم بشکست شیشه دل
[...]
با آن بت کمانگر تیری به کف رسیدم
در خانه کمانش انداختم کشیدم
ای از صباح رویت روشن شب امیدم
زلف تو شام قدرم روی تو صبح عیدم
گلشن شد از هوایت ویرانه ی وجودم
روشن شد از لقایت کاشانه ی امیدم
باد بهار امروز پیغام یار دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.