گنجور

 
فروغی بسطامی

تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست

هر طرف پای نهی سلسله در پایی هست

قتل عشاق تو خالی ز تماشایی نیست

وه که از هر طرفت طرفه تماشایی هست

بعد کشتن تن صد چاک مرا باید سوخت

که هنوز از تو به دل باز تمنایی هست

دی پی تجربه از کوی تو بیرون رفتم

به گمانی که مرا از تو شکیبایی هست

جان شیرین ز غم عشق به تلخی دارم

به امیدی که تو را لعل شکرخایی هست

لب جان بخش تو گر بوسه به جان بفروشد

من سودا زده را هم سر سودایی هست

واعظ از سایهٔ طوبی سخنی می‌گوید

غیر قد تو مگر عالم بالایی هست

من و سودای تو تا دامن صحرا برجاست

من و اندوه تو تا عشق غم افزایی هست

ای که بی‌جرم خوری خون فروغی هر روز

هیچ گویا خبرت نیست که فردایی هست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجد همگر

تا نگویی که مرا بی تو شکیبایی هست

یا دل غمزده را طاقت تنهایی هست

نی مپندار که از دوری روی تو مرا

راحت زندگی و لذت برنایی هست

مکن اندیشه که تا دور شدی از چشمم

[...]

سعدی

هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست

وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست

سروها دیدم در باغ و تأمل کردم

قامتی نیست که چون تو به دلارایی هست

ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست

[...]

امیرخسرو دهلوی

در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست

دل شیدای مرا با تو تمنایی هست

در ره عشق منه زاهد بیچاره قدم

گر ز بیگانه و خویشت غم و پروایی هست

دل که از غمزه ربودی به سر زلف سیاه

[...]

صائب تبریزی

چمن سبز فلک را چمن آرایی هست

زیر این زنگ، نهان آیینه سیمایی هست

مشو ای بیخبر از دامن فرصت غافل

دو سه روزی که ترا پنجه گیرایی هست

نیست ممکن که چو مرکز نکند خود را جمع

[...]

قصاب کاشانی

از تو در خاطر هر ذره تمنایی هست

به هر آیینه ز حسن تو تماشایی هست

هر نسیمی ز تو مجنون بیابان‌گردی است

وز تو در دامن هر بادیه شیدایی هست

نیست شوق تو به اندازه هر حوصله‌ای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه