گنجور

 
فیض کاشانی

اماما پای نه تا آنکه در پایت سراندازیم

نثار خاک راهت را دل و جان و زر اندازیم

جهان تیره پر ظلم را از هم بیفشانیم

فلک را سقف بشکافیم و طرح دیگر اندازیم

یکی از عقل می‌‏لافد یکی طامات می‌‏بافد

بیا کین داوری‏‌ها را به پیش داور اندازیم

اگر دشمن بر آن باشد که خون دوستان ریزد

به سیف اللّه دست آریم و بنیادش براندازیم

خوش آن روزی که بینیمت نشسته جای پیغمبر

به دور مجلست گردیم و از دشمن سراندازیم

صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز

بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم

به خاک درگهش روی نیاز آریم همچون فیض

از آنجا خویش را شاید به حوض کوثر اندازیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode