گنجور

 
فیض کاشانی

در توسل به جناب تو چه تدبیر کنم

چند در فرقت تو ناله شبگیر کنم‏

آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات

در یکی نامه محال است که تحریر کنم

در شب هجر تو مجموع پریشانی خویش

کو مجالی که یکایک همه تقریر کنم‏

آن زمان کارزوی دیدن جانم باشد

در نظر نقش دل آرای تو تصویر کنم

گر بدانم که وصال تو به جان دست دهد

دل و جان را همه در بازم و توفیر کنم‏

جان ز من گر طلبی زود فشانم به رهت

ور تو سر خواهی حاشای که من دیر کنم‏

دم مزن فیض ز دشواری هجران با من

چونکه تقدیر چنین است چه تدبیر کنم