در توسل به جناب تو چه تدبیر کنم
چند در فرقت تو ناله شبگیر کنم
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
در شب هجر تو مجموع پریشانی خویش
کو مجالی که یکایک همه تقریر کنم
آن زمان کارزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش دل آرای تو تصویر کنم
گر بدانم که وصال تو به جان دست دهد
دل و جان را همه در بازم و توفیر کنم
جان ز من گر طلبی زود فشانم به رهت
ور تو سر خواهی حاشای که من دیر کنم
دم مزن فیض ز دشواری هجران با من
چونکه تقدیر چنین است چه تدبیر کنم