گنجور

 
فیض کاشانی

می‏روم از بر امام طوف‏کنان به هر طرف

طالع اگر مدد کند دامنش آورم به کف

در ره او رود سرم باز لقاش برخورم

این بشود زهی طرب آن بشود زهی شرف

سعی من از برای او جان و دلم فدای او

مطلب من لقای او گرچه روم به هر طرف

سر بنهم در این هوا جان بدهم در این هوس

به که بغیر از این شود عمر عزیز من تلف

گر تو حیات جاودان می‏طلبی در این جهان

در ره خاندان به صدق جان بفشان و لا تخف

فیض اگر ز روی صدق در ره خاندان روی

بدرقه ره تو بس، دوستی شه نجف

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode